راوی : محمد حسن کافی

در کنار ارشد آسایشگاهها ،هر قاطع یک ارشد داشت که به او{ ارشد قاطع } گفته می شد وعراقی ها معمولا” ارشد قاطع را در آن زمان از درجه داران یا افراد با سابقه انتخاب می کردند و نهایتا” یکی از افسران هم به عنوان ارشد اردوگاه منصوب شده بود ارشد قاطع وظیفه هماهنگی بین ارشدهای آسایشگاه و زدن سوت داخل باش و بیرون باش و سوت غذا و سایر امور مربوط به قاطع را برعهده داشت ارشد قاطع سه شخصی به نام امین تیرانداز بود امین تیرانداز از درجه داران ارتش و کرد اهل حق بود و همیشه سبیلهایش را بلند نگه می داشت یک روز بین حاج آقا خلیق یکی از پیرمرد های بسیجی اهل سبزوار و امین تیرانداز در محوطه سرویسهای بهداشتی برخوردی پیش آمده بود و امین تیرانداز عصبانی شده بود عصر پس از داخل باش و قبل اینکه نگهبانان عراقی آمار بگیرند وارد آسایشگاه هفده شد که حاج آقا خلیق هم حضور داشت با کتانی هایی که به پا داشت بر زمین آسایشگاه نشست و با لهجه کردی شروع به رجزخوانی کرد و درادامه اشعاری در وصف مولا علی (ع) خواند که قطعه هایی از آن به شرح ذیل بود :
یا علی پدر تو ابوطالب ابن عبدالمطلب بود یا علی مادر تو فاطمه بنت اسد بود یا علی قدر تو در محشر مشخص می شود زور بازوی تو در خیبر مشخص می شود یا علی ضرب شصت تو بر مرهب مشخص می شود تیغ تیز و تیز نیش و نیش خنجر می شود
و پس از خواندن بیت آخر از جیب خود یک تکه شیشه لامپ یا مهتابی شکسته را در آورد آن را در دهان خود گذاشت و شروع به جویدن و خوردن شیشه نمود ما هم هاج و واج غرق تماشای او بودیم بالاخره امین تیرانداز با این کار خود هم می خواست عصبانیت خود را فروکش کند و هم برای افراد آسایشگاه هفده که اسرای جدید بودند اظهار وجودی کرده باشد بعدها امین تیرانداز و تعدادی ازاسرای دیگر را از اردوگاه عنبر بردند و شنیدم که چند سال بعد در اسارت به بیماری سل مبتلا شده بود.
در یکی از روزهایی که در آسایشگاه هفده بودیم پس از بسته شدن درب های آسایشگاه نگهبان های عراقی مجددا” درب آسایشگاه را باز کردند و چهار نفر اسیر وارد آسایشگاه هفده شدند از چهره و وضعیت ظاهری آنها معلوم بود که از اسرای اردوگاه عنبر نیستند هم چهره شان آشنا نبود و هم از وضعیت ظاهریشان معلوم بود که شرایط سختی را پشت سر گذاشته اند پس از ورود آنها بچه های آسایشگاه مخصوصا” بزرگترهای آسایشگاه مثل علی آقا بخشی زاده و جعفر ربیعی و حسین تاجزاد و عباس کربلایی از نام نشانشان پرسیدند و معلوم شد این افراد از اردوگاه موصل به اینجا منتقل شده اند ظاهرا” اتفاقی در اردوگاه موصل افتاده بود که باعث شده بود آنها را به استخبارات بغداد ببرند و سپس از زندان استخبارات به اردوگاه عنبر منتقل شده بودند عراقی ها معمولا” اگر شخصی را به جهت مسئله مهمی از اردوگاه به استخبارات می بردند در اکثر مواقع دیگر او را به اردوگاه قبلی برنمی گرداندند این چهار نفر اسماعیل نداف ( از کرج ) محمد ترابی ( از اصفهان ) و محمد نیازی و علی شیری ( از کرمانشاه ) بودند اوایل ورود این چهار نفربه آسایشگاه هفده احساس خوبی نداشتیم و چون بچه های آسایشگاه یک دست بودند و از برقراری ارتباط با افراد غریبه برحذر شده بودند از ورود این چهار نفر احساس خاصی داشتند ولی مرور زمان و تحمل سالها اسارت به ما آموخت که در اسارت باید منتظر شرایط و اتفاقات غیر منتظره بسیاری باشیم و جمع دوستان مدام در حال تغییر و تحول می باشد و هرگز شرایط آسایشگاه با چیزی که ما انتظارش را داریم منطبق نخواهد بود و هر لحظه ممکن است افراد در داخل اردوگاه و حتی در بین اردوگاه های مختلف در حال جابجایی و تغییر مکان باشند.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید