راوی احمد علی قورچی

محرم در اسارت

برنامه های عزاداری برای اباعبدالله الحسین علیه السلام ، در ماه محرم ، و اربعین حسینی ، ۲۸ صفر و ایام شهادت دیگر ائمه ، یکی از برنامه های اعتقادی و اساسی محسوب میشد که تعیین کننده ی راه و روش زندگی با عزت در دوران سخت و طاقت فرسای اسارت بود . ان هم با فشارهای روحی ، روانی ، همراه با شکنجه که زندگی شرافتمندانه و پر درد و رنج ائمه هدی ، در ان سرزمین پر مخاطره را در اذهان اسرای ایرانی تداعی میکرد و به خوبی می شد غربت و غریبی ان عزیزان را با دل و جان لمس کرد. مگر میشود محرم باشد در عراق هم باشی ، اسیر هم باشی و دلگیر نباشی ، و برای مظلومیت و شهادت بهترین و پاکترین بندگان مخلص خدا عزاداری نکنی . هر چند بعثیها در این ایام عزاداری وحشت داشتند و تب حساسیتشان با سینه زنی بالا میرفت .
معمولا هر سال قبل از فرا رسیدن ماه محرم فرمانده اردوگاه ، ارشدهای اسایشگاه ها را فرا میخواند و بخط میکرد و با تهدید و توپ و تشر و …. که به گوش اسرا برسانید که در قانون اساسی عراق عزاداری و سینه زنی به طور کل ممنوع بوده و شما هم باید تابع این قانون باشید و اگر عزاداری کنید بشدت تنبیه و مورد خشم و غضب و شکنجه قرار خواهید گرفت ، و ……ارشدها هم بخاطر اینکه از شر وراجیها و تهدیدها زودتر خلاص شوندو فرمانده ارامش خود را حفظ کند به ظاهر میگفتند باشه دستورات شما را ابلاغ میکنیم تا ببینیم چه میشود و عده وعیدهای سر خرمنی .
مگر میشود عشق به امام حسینی که از کودکی در پوست و گوشت ایرانیها عجین شده را براحتی در ماه محرم از انها منع کنی .
معمولا هر سال با فرا رسیدن این ماه روح و جسم و افکار خود را خالصانه اماده عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام میکردند . اگر احیانا دو سه نفری با خود برنامه کلاسی و اموزشی و یا ورزش و …داشتند را تعطیل میکردند .
تا چند روز قبل از محرم مداحهای هر اسایشگاه تعیین و بطور مخفیانه درطول روز در یکی از اسایشگاها جمع و به تمرین میپرداختند و هر شب در یک زمان مشخص با هماهنگی از پیش تعیین شده برنامه های خود را با تدابیر و رعایت امنیتی، اجرا میکردند .
به طوری که در موقع انجام مراسم دو نگهبان خودی تا اخر برنامه از پشت پنجره ها کشیک میدادند و به محض احساس خطر با یک کلمه رمز همه متوجه میشدند و سریع برنامه را قطع ودکوراسیون را بهم میزدند و هر کس در سر جای خود قرار میگرفت یا خود را بخواب میزدندتا بعد از رفتن انها مجددا برنامه از سر گرفته می شد . هر چند بعضی اوقات برنامه عزاداری اسایشگاه یا اردوگاه ، لو میرفت ویا نگهبان خودی حواسش با عزاداری همنوا میشد یا حواسش پرت میشد که نگهبان بعثی سر میرسید و شاهد برنامه ها بود و گاهی انقدر بچه ها غرق در عزاداری و حسین، حسین ،بودند که به داد و فریادو اعتراض نگهبانهای بعث اهمیت نمیداند و مطمئن بودیم که فردای انروز پاداش سینه زنی های اباعبدالله از سوی انها در امان نخواهیم بود . بقول معروف بچه ها پی همه چیز را بخود مالیده بودند و هر ان اماده کتک و شکنجه از طرف انها قرار میگرفتند و صبح روز بعد هم متاسفانه با قطعی اب و برق و غذا مواجه می شدیم .
بعضی اوقات برای مچ گیری ،، نگهبانها ی عراقی اهسته از کنار دیوار میامدند که از دید بچه های ما در امان باشند . لذا برای این منظور بچه های ما هم بفکر چاره افتادند تا از انها عقب نیوفتیم .بچه ها دو سه نفری کنار سیم خاردارها به بهانه صحبت مینشستند و یکی ارام ارام مشغول جدا کردن سیم خاردار بود . هر اسایشگاهی از کنار سیم خاردارها به اندازه حدود نیم متر از سیمها را مخفیانه بریده بودند و سر ان را به یک تکه اینه بسیار کوچک و دست ساز بسته و از لابلای پنجره توری عبور میدادند تا دید کافی هم از کناره های دیوار داشته و بوسیله ان مسیر امدن انها را زیر نظر داشته باشند . بعضی ها هم بجای سیم از تکه چوبی استفاده میکردند.
هر کسی دو یا سه پتو داشت که در بین این پتوها ،، پتوهای مشکی انتخاب و به دور تا دور اسایشگاه زده میشد و دوستانی که در امر خطاطی مهارت داشتند با قالب صابون اشعاری که مربوط به ماه محرم بود را مینوشتند از جمله «السلام علیک یا ابا عبدالله » «یا حسین » «یا ابوالفظل »و غیره .که خاطره پارچه ها و دستنوشته ها و بنرهای تکیه و هیئت ها و مساجد را در اذهان زنده میکرد .
ممنون که تا این لحظه همراه ما بودید .
ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید