راوی احمد علی قورچی

ادامه نحوه و ماجرای اسارت سید علی اکبر ابوترابی

شهید دکتر چمران ، فرمانده جنگهای نا منظم با تاخیری چند روزه خبر شهادت ابوترابی را _شاید بدون اطمینان کامل _ اعلام کرد و در اندک زمانی دست نوشته خود را در بیان رشادتهای ابوترابی به روزنامه کیهان سه شنبه ۹ دی ۱۳۵۹ سپرد .البته بخاطر طولانی بودن بیانات زیبا و دلنشین شهید چمران در مورد احتمال شهادت ابوترابی ، توجه شما را به گزینه ای از ان جلب میکنم .
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون .
من شهادت میدهم سید علی اکبر ابوترابی با همه وجود خود در راه خدا و اعتلای اسلام و پیروزی انقلاب و شکست جبهه کفر تا اخرین رمق حیات خود جنگید تا در اغوش شهادت فرو رفت .
من شهادت میدهم که سخت ترین مأموریتها را عاشقانه میپذیرفت و هر چه وظیفه او خطرناکتر میشد خوشحالتر و راضی تر بنظر میرسید . من شهادت میدهم که عالیترین نمونه پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه اسا و اراده فولادین او انچنان از وجودش تشعشع میکرد که همه محیط را روشن مینمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب محو وجودش شده بودند و پروانه وار به دور شمع وجودش میگشتند و میسوختند .
من شهادت میدهم که او اولین کسی بود که به همراه گروه چریکی خود وارد دب حردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد .
من شهادت میدهم که راز و نیاز شبانه اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان اتشین قبل از عزیمت به نبرد ، انقدر سوز انگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب مینمود و در روح دوستانش اتشفشان به پا میکرد .
من شهادت میدهم ، همرزمانش شهادت میدهند ، اسمان بلند و ستارگانش شهادت میدهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه اهواز ، با همه وجودش شب و روز در راه خدا ، علیه طاغوت ، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک مأموریت خیلی خطر ناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه نا گفتنی از خود بیادگار گذاشت و با کفن خونین و در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل امد . خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود میبری و ما را از نعمت وجودشان محروم میکنی . تو میدانی که او چگونه مردی بود و با دوستان هم رزمش چگونه رفتار میکرد و رزمندگان تحت فرماندهی اش تا چه اندازه او را دوست میداشتند و بعد از شهادت او میخواستند دیوانه وار به جبهه دشمن حمله کنند، بکشند تا کشته شوند و هر چه زودتر کنار مرشد و فرمانده خود ، ابوترابی ارام بگیرند.
خدایا تو میدانی که او پدر یتیمان بود . انیس بی کسان بود و همدرد رنج دیدگان . نگاهبان خانواده های فقیر و بی کس بود ، یک دنیا اخلاص و محبت ، یک اسمان صفا و صمیمیت ، یک دریا عشق و عرفان ، همچون کوهی از مقاومت و صلابت ، اتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود . شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب ، دل عشاق عالم را اب میکرد . انقدر ارام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس بر امده است . انچنان ساکت ، همچون اسمان در شبهای پاک پر ستاره ، که در دل شب زنده داران غوغا بپا میکند ، اما در عین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد توفان بپا میکرد . فریاد خشمش دل زهره را اب مینمود و از شیر جسورتر و اراده اش فولاد را خجل میکرد . از هیچ مأموریتی روی بر نمیگرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد .
پرنده ای بلند پروازی بود که میخواست هر چه زودتر خود را از اسارت خاک ازاد کند و هر چه سریعتر به امواج پرواز نماید و هر چه عمیقتر در فضای لا ینتاهی عشق و وحدت محو و فانی گردد.
ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید