🌺 برای جاروکردن پیاده روی جلو مغازه با یه جارو سیخی که نصف سیخاشم کنده شده بود باید تا کمر خم میشدی ؛
یه روز ظهر گرما وقت جارو کردن
عرق روی پیشونیم بال بال میزد برای یه لحظه واستادم تا خستگی بگیرم؛متوجه یه بچه خوشگل شدم که دم درمغازه نقشه کشی کنارمون دست به سینه به دیوار لم داده بود نیشش باز بود ؛ گفتم: خنده دره ؟! نیشش بیشتر باز شد !
گفتم : با مویی مخندی !
بازم هیچی نگفت آروم اومد جلو ؛ آماده شودوم که اگه حرکتی کرد ؛ دخلشه بی یروم !
اومد جلو و گفت : اسمت چیه ؟
یه کم خودمو صاف وصوف کردوم گفتم : بری چی مخی ؟
اسم خودت چیه
گفت : من محسن هستم !
گفتم : تهرونی هم که مشکنی ؛ مویم اسکندروم ؛
دستش آوردجلو گفت:با هم دوست گفتم : اگه بخی همکار مشم اما مو با هر کی رفیق نمشم ؛
و دست مو تو دستش گذاشتوم

🌺چند روزی با هم بودیم و قرار گذاشته بودیم که یه ساعت خاص ؛ کرکره مغازه رو بالابدیم ویه ساعت باهم بریم براناهار ساندویچ بخریم روزها گذشت و یه دو ماه بعد دیگه ازش خبری نشد و من هم پیگیرش نشدم که کجا رفته و چرا نیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید