راوی : هاشم زمانزاده

🌺 شهردار دوم 👇👇👇

☘ نوبت چهارم بود که قدم به خاک مقدس جبهه میذاستم ؛ اما ای دفعه با دفعای قبل فرق داشت؛الان آموزشای تخصصی تخریب رو دیده بودم وشده بودم عضوگروه تخریب تیپ امام رضا ع ؛

☘۲۲دی ماه سال ۱۳۶۱بود؛یه چفیه انداخته بودم رو صورتم زیرچادرای منطقه فکه استراحت میکردم یهوی یه نفر اومددم در چادر وصدا زد……
پاشو بیا برادر اسلامی کارت داره ؛ خودمو سریع رسوندم چادرفرمانده

❤️ جان ؛امری داری؛ با دست اشاره کرد ؛ بیا تو ؛کفشامو در آوردم رفتم روی پتو کف چادر دو زانو نشستم ؛
اون اول شروع کرد : این برادرا یه نیروی زبده میخوان واسه امشب؛برن شناسایی ؛ گفتم تو بیایی وباها شون بری ؛ دور و ورتو جمع و جور کن و وسائل تخریب رو وردار و برو

☘ هوا تاریک ؛ظلمات اندر ظلمات (منو۵نفرازبچه های اطلاعات تیپ) ۶ نفره به طرف خط عراقیا حرکت مونو شروع کردیم ؛ بین راه یکی از اون برادرا بازو مو گرفت و پرسید : مشدی هستی ؟ گفتم : آره ؛ اسمت چیه ؟ خودمو معرفی کردم و منم اسم شو پرسیدم گفت ؛ مو ره صدا مزنن؛ شریعتی ؛ از نوع محمد علی

☘قرار بودبریم شناسایی منطقه و زیر و بالای عراقیا ره بیارم رو غاغذ منم واسه شون تله ها و مینای سر راهشونو خنثی بکنم ؛ تا حد امکان جلو رفتیم ؛ چند متری خاکریزشون رسیدیم؛ یهویی سرگروه نشست و با دستش به یه چیزی اشاره کرد و ازم پرسید اون چیه ؟ به زحمت با چشم تو تاریکی دیدمش گفتم ؛اون تله انفجاری کنترل از راه دور هس!

ناگهان…….‌

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید