راوی مجید شایان

روز ۳ دی ماه ۱۳۶۱ هم فرا رسید و نماز صبح و دعای فرج و نوحه ای را حسین مظلوم خواند و همه سینه زدیم .ساعت ۷/۳۰ دراتاق ما باز شد و حجی وارد شد و به من گفت : مجید انت عملیه ! لاتّاکل طعام وّلاتشرب شای = تو باید عمل شوی و غذا و چای نخور ، گفتم : نعم ، اتوجه= بله متوجه شدم و رفت . جبار ساعت ۸/۳۰ با یک ویلچر سراغم آمد و گفت: مجید اِرکّب= سوار شو ، بعداز اینکه سوار ویلچر شدم به راه افتاد و مرا به بیمارستان اصلی الرشید آخرین اتاق برد و سه ساعت و نیم منتظر شدیم ؛ و در طول این مدت ۸ لیوان آب خوردم ، ناگهان دکتر اتاق عمل بیرون آمد و گفت: جبار این کیست؟ جبار جواب داد: سیدی اسیر ایرانی است . دکتر با عصبانیت سر جبار فریاد کشید : برش گردانید ، خودمان مجروح عراقی برای عمل زیاد داریم آن ها مقدم ترند و مرا ساعت ۱۳/۳۰ دقیقه به اتاقمان برگرداندند. آن جا مقررات این بود کسی که برای هر وعده غذایی حاضر نبود به او غذا نمی دادند. ( البته پرسنل و خدماتی های بیمارستان مستثنی بودند) خلاصه ۲ وعده غذای من از دست رفت ولی تا شب صبر نمودم و شام را با ولع عجیبی صرف نمودم که دوستان گفتند: ما فکر کردیم ، چند روز غذا نخورده ای . آن شب هم گذشت.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید