راوی : مجید شایان

آن شب اولین شب هفته وحدت بود و سید صلاح مجددا به اتاق ما آمد و میلاد پیامبر(ص) را به ما تبریک گفت و ما هم به ایشان تبریک گفتیم ، و از او پرسیدیم : از طفیل( بچه) خبری نیست؟ گفت : ای بابا هنوز یک ماه است ازدواج کرده ام به شوخی گفتیم : علی جوادی را ببین نصف شماست ولی ۲ تا پسر دارد، خندید و گفت: خواست خداست. در ضمن گفت: فردا خانواده های مجروحین عراقی به بیمارستان برای عیادت می آیند( عید میلاد پیامبر ص) و در اتاقتان ساعت ۸ برای صبحانه باز می شود و مخبطین( دیوانه های) عراقی هم مراسم دویدن و نرمش ندارند.😁صبح روز ۷ دی ۱۳۶۱ بعد از نماز صبح و دعای فرج برادر مظلوم مولودی ( محمد خوش آمدی محمد 🌹) را خواند، ساعت ۸ صبح صبحانه را آوردند و پس از صبحانه ساعت ۹ صبح صدای همهمه زیادی حیاط بیمارستان را فرا گرفت ، دوستان گفتند: مجید ببین رزمندگان برای نجاتمان نیامده اند؟ من هم با عصا بیرون آمدم و خانواده های عراقی را با گل و شیرینی دیدم که دراین ایام با سعادت به عیادت مجروحین خود آمده بودند ، یکی از آنها مرا به خانواده اش نشان می داد و می گفت: این بلا را این ها سر ما آوردند، من هم دیدم هوا پسه😄زود آمدم داخل اتاق و گفتم: خانواده ها برای ملاقات مجروحین عراقی خود آمده اند ولی رزمندگان اسلام در راهند. آن روز بعد از ناهار سید صلاح برایمان چند شکلات آبناتی آورد( به مناسبت میلاد پیامبر ص) و هر کدام یک عدد برداشتیم.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید