💢 این اولین سیلی بود که در آغاز یک راه پرفراز ونشیب؛ناظم مدرسه صورتم را نوازش داد ؛ این راه نبود مگر راه انقلاب؛ راه خمینی؛ راه الله
💢از فردای آنروز ؛ ناظم و اعوان و انصارش هر روز منتظرم بودن تامن به مدرسه بروم و درموردالاغ کشی عکس شاهنشاه آریامهرتوضیح دهم امانه من آنان رانه آنان من را دیدند
💢 پدرم از مخالفین رژیم شاه بود و همیشه برامون ازجنایتهای شاه و پدرش داستانهایی تعریف میکرد و از اتفاقی که تو کلاس برام افتاده بود؛ هم ناراحت بود هم نگران ؛ گر چه مخالف مدرسه نرفتنم بود اما مانع نشد وقرارشد تا سال تحصیلی بعد صبر کنیم
💢 سال تحصیلی جدید و کلاس جدید شروع شد تاپنجم ادامه دادم اما به علت مشکلاتی ؛ ترک تحصیل کردم و تصمیم گرفتم برای کمک به دخل وخرج خودم وارد بازارکاربشم و این تصمیم برابر شد با اوج گیری انقلاب اسلامی وراهپیمایی مردمی وحضور پر رنگتر من و بابام به این رودخانه پرطلاطم و خروشان مردم 💢تو هر راهپیمایی که میرفتم پای ثابت عکس آقای خمینی بودم؛ هیچ وقت اون رو به کسی دیگه نمیدادم یه تصویر سیاه و سفید ۳۰×۵۰ روی چوب ؛ که زیر اون نوشته شده بود
🌺 روح منی خمینی
🌺 بت شکنی خمینی