راوی:حسین رحیمی
برای بچه ها این مطلب جا افتاد خیلی خبرهایی که از رادیو تلویزیون عراق پخش می شود دروغ است. بنابراین درستش را برای بچه ها بیان می کردم.تعداد کمی از اسرا که سیگاری بودند از حقوق ماهیانه خود توتون و سیگار تهیه می کردند.ما برای نوشتن اطلاعات و خبرهایی که بدست می آوردیم از این کاغذهای کوچک چند سانتیمتری استفاده می کردیم. توتون را داخل کاغذ می پیچیدند و اینطور سیگار درست می شد.خبرهایی که بدست آورده بودیم یا واژه هایی که برای ترجمه نهج البلاغه کاربرد داشت و معانی آنها را توانسته بودیم بیابیم با کمک دوستان در آسایشگاه ۱۹ روی این کاغذهای کوچک می نوشتیم و موقع آزادباش و حین پیاده روی بین دیگر آسایشگاه ها رد و بدل می شد. اگر افراد دیگر آسایشگاه ها هم مطلبی داشتند روی این کاغذها می نوشتند و بدست ما می رساندند و ما جوابشان را روی کاغذ می نوشتیم. اخبار خوانی در آسایشگاه ۱۹ هر شب انجام می گرفت. دو ماهی گذشت تا عراقی ها متوجه شدند بین اسرا جنب و جوش غیر منتظره ای رخ داده است. به گوششان خورده بود اسرا بین خودشان رادیو دارند.رادیو از اقلام ممنوعه بود. به همین منظور وحشیانه وارد آسایشگاه شدند و همه چیز را زیر و رو کردند ولی چیزی پیدا نکردند. به یکی دو نفر که نفوذی و ضعیف النفس بودند فشار آورده بودند که رادیو کجاست. آنها هم گفته بودند رادیویی وجود ندارد. بلکه اسرا روزنامه های عراقی را می خوانند و فلانی هر شب اخبار را برای آنها بازگویی می کند.عراقی ها باور نمی کردند. بعدها فهمیدم عربی بلد بودن ممکن است خیلی به ضررم تمام شود.بنابراین هر وقت سوال عربی از من می پرسیدند فارسی جواب می دادم.عراقی ها می گفتند دروغ می گویی و خودت را به موش مردگی زده ای.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت سی و پنجم
❇️ مسافران عنبر : قسمت نوزدهم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت چهل و هشتم
question_answer0
خاطرات من و2920 : قسمت بیست و پنجم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت هفتادم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت هفتاد و پنجم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت هشتاد و پنجم
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت نوزدهم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت سی و هفتم
question_answer0
خوب بد زشت در عنبر: قسمت سی ام
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت یازدهم
question_answer0