اون روز تربت غرق در خون شد ؛ ۱۰ نفر ازجوونای شهر درخون غلطیدن یهو توی اون شلوغی شیر ممد رفت بالای دیواره مجسمه وسط میدون سیم بکسل روانداخت به گردن شاه و یه سردیگه شو به ماشین و بکش بکش شروع شد و لحظه ای بعد

👽مجسمه شاه 👽

روی زمین کشیده میشد و مردم با شعار مرگ بر شاه و سنگ و لگد و کفش ودمپایی ازش پذیرایی کردن مامورای شاه ؛ پا به فرار گذاشتن جنازه شهدا رو دست بلند کردیم و به طرف قبرستان تربت راه افتادیم پاسگاه ژاندارمری سر راهمون بود ؛ همه از اونا ترس داشتند؛

🌹 بابام گفت: اسکندر؛ برگرد خونه اما قبول نکردم ورفتم زیریه جنازه شهید و به طرف ژاندارمری حرکت کردیم ؛ اما یه لحظه همه ایستادن ؛ همه نگاه ها بطرف ژاندار مری بود؛

🌹 فرمانده ژاندارمری ؛ سر در ساختمون یه پرچم سفید به نشونه تسلیم آویزون کرده بود و اون روز در شهر تربت ارتشیان به انقلاب ملحق شدند و فردای اون روز یعنی دهم دی سال ۵۷ شهر به دست جوونای انقلابی افتاد و این واقعه ۴۳ روز قبل از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن در شهر تربت حیدریه بوقوع پیوست
وقتی میومدیم مسجد جامع دستم تو دست بابام بود اما وقتی برمی گشتیم دست بابام تو دست من بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید