🌀 ما شیر بز نمخم
🌀 ما شاه دزد نمخم

سال ۵۷ ؛یه تانک بود دور فلکه برق برای کنترل تظاهرات شهر ؛ روزایی که تغذیه رایگان مدرسه شیر بود؛با بچه های مدرسه ؛ پاکت شیرا ره سولاخ مکردم و مرفتم میریختم روی تانکه ؛ او شعار بالایی ره هم بلند فریاد مِزَدم .

🌀میشه گفت که تو اکثر اتفاقات انقلاب شهر مشهد حضور داشتم ؛ در جریان شهید حنایی که با گلوله زدن و مخش متلاشی شد ؛ تشییع شهید کاشانی که در شهر همدان به باشگاه افسران حمله کرده بود و به رگبار بسته بود؛درجریان حمله گارد شاهنشاهی به بیمارستان امام رضا و در همه اینها دقیقا پشت سر آقای خامنه ای قدم بر میداشتیم.

🌀 در روزی که یه ساواکی رو در میدان مجسمه (شهدا) اعدام کردن حضور داشتم ؛ در ماجارای تصرف ساختمان نیرو پایداری در چهار راه نادری (شهدا) یه گوشه بودم که یه تیر از کنار گوشم (ویزز)عبور کرد و به گلوی پشت سریم اثابت کرد و خون از گلوش فواره میزد.

🌀دو نفر کرواتی؛شش تیغه؛ صاف باسیبیلای استالینی اومده بودن تو محله و از جلسه قرآن و بابام پرس و جو میکردن ؛شصت مردم خبردار شد ساواکی هستن ؛ برزو (کارگر) با سرعت خودشورسوند دفترکارخونه سنگبری و گفت :حاج آقا؛ ساواکیا ؛ دارن میرن خونتون ؛ و سریع رفت

🌀 یه کتاب رساله از امام خمینی بابام داشت که لای تشکا مخفی کزده بود-تا حالا ما خودمون ندیده بودیم – سریع لای یه حوله پیچوند و با یک ساک مشکی ؛ داد دست داداشم و گفت:ببر خونه ی آبجیت و قائمش میکنی؛ برادرم رفت و…..
اون روز به خیر گذشت ؛

🌀با ورود امام به میهن اسلامی تلویزیون هم به خونه مون راه پیدا کرد ؛ بعد از پیروزی انقلاب با خیال راحت رفتیم سراغ درس و زندگی و ادامه تحصیل در رشته برق دادم اما گویا هنوز ……. راه ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید