راوی: مرتضی تحسینی

پر کردن و تعمیر دندان مصنوعی

دندان درد یکی از بیماری های شایعی بود که بچه ها با آن مواجه می شدند و به دلیل اینکه در اردوگاه امکانات دندانپزشکی وجود نداشت. پزشک عراقی (1) که هرازگاهی به اردوگاه می آمد، فقط می توانست تعداد کمی از افراد را ویزیت کند، بنابراین مشکلات مربوط به دندان را خودمان حل می کردیم. به طور مثال: من مواردی همچون: درست کردن، پرکردن، و عصب کشی دندان را انجام می دادم. (2)
دندانی که من پُر می کردم، به مراتب خیلی بهتر و با دوام تر از دندانی بود که عراقی ها پُر می کردند!
طریقه ی پُرکردن به این صورت بود، اول قسمتی که به اصطلاح کرم خورده و سیاه شده بود را می تراشیدم و برای رعایت مسائل بهداشتی، به فرد می گفتم مسواک بزند و با آب نمک شستشو دهد. بعد زَروَرق پاکت سیگار را داخل آب می انداختم تا لایه ی نازک کاغذی که به آن چسبیده جدا شود. سپس زرورق را خوب و تمیز شسته و در مقابل شعله ی آتش ضدعفونی می کردم و پس از لوله کردن، با سیم خارداری که در زمان بیرون باش تهیه می کردیم داخل سوراخ دندان فشار می دادم طوری که هم سطح دندان شود .
خاطرم هست بنده خدایی پیش من آمد و گفت: مرتضی امروز نوبت دندون منه، زرورق رو در بیار تا برم دندون پزشک عراقی درستش کنه! (3)
گفتم: بابا این که تا حالا خوب کار کرده!
گفت: نه دندونی که اون پر کنه بهتر میشه!
گفتم: باشه، تصمیم با خودته.
باور کنید آن قدر زرورق خوب و محکم قرار گرفته بود که حدود یک ساعت تلاش کردم تا آن را درآوردم. بعد از آن که دندانش را پرکرد، مدتی نگذشته بود که محل پر شده ریخت! آمد پیش من و گفت: مرتضی دوباره تو پُرش کن.
پیرمردی هم دندان مصنوعی اش شکسته بود. چند بار برایش تعمیر کرده بودیم ولی خیلی داغون شده بود و دیگر تعمیر هم فایده ای نداشت. او را به دندانسازی خارج از اردوگاه بردند و برایش قالب گرفتند تا دندان درست کنند، بعد از گذشت یک ماه، دندانش که آماده شد، آوردند. (4) در دهانش که گذاشت از هر طرف 6 – 7 میلیمتر اضافه بود و هر بار که دهانش را تکان می داد، دندانش از جا در می آمد.
در بین اسرا دندانساز تجربی داشتیم ولی وسایل و امکاناتی نبود. روزی او به همراه آن پیرمرد پیش من آمد و گفت: مرتضی می تونی این قسمت های اضافه رو برداری؟
گفتم: آره! بَرِش می دارم!
– خیلی سفته ها، تراشیده نمی شه!
– تو کاریت نباشه، فقط اون قسمت رو خط بکش تا من بِبُرمِش!
دندان را درآورد و به من داد. ساعت حول وحوش یازده و چهل دقیقه را نشان می داد و می بایست تا ساعت چهار عصر که بیرون باش بود و درها باز می شد، آماده می کردم. چراغ والُر را روشن کردم و سیم خاردار را روی آن گذاشتم. وقتی خوب سرخ شد، کناره های دندان را بریدم و با تکه شیشه ای، صاف و تمیزش کردم.
ساعت چهار عصر وقتی در باز شد، پیرمرد دوان دوان به طرفم آمد و با نگرانی گفت: مرتضی نبریدی که؟!
– به شوخی گفتم: نه نبریدم، براچی می پرسی؟
-می ترسم گیر بِدن که چرا بهش دست زدم!
وقتی دندان ها را نشانش دادم، داد زد وای! چرا دست زدی؟ نباید این کار رو می کردی!
گفتم: عیبی نداره بذار تو دهنت ببین چطور شده!
گرفت و تو دهنش گذاشت، چندبار فکش را باز و بسته کرد و با لبخند گفت: مرتضی خیلی خوب و محکم شده. رضایت او از کاری که کرده بودم، مرا هم به وجد آورده بود.

*پی نوشت:*

1. دندانپزشک عراقی، فردی بود لاغر و کوتاه قد. یکی از دوستان که از بچه های جنوب بود، تعریف می کرد روزی برای کشیدن یکی از دندان های بالایی به او مراجعه نمودم با خشونت از دندانم آویزان شده و پاهایش روی هوا بود و هرچه تلاش کرد آن را بکشد، نتوانست!
2. به جز من افراد دیگری همچون بهروز ابوطالب زاده هم بودند که در این امر فعالیت می کردند.
3. سه، چهار ماه طول می
کشید تا دندان شخصی را پر کنند.
4. عراقی ها دندان های مصنوعی آماده شده را بدون مشخص کردن نام افراد داخل دو تا سطل یکی برای فک بالایی و دیگری فک پایینی می ریختند و می آوردند در دهان همه امتحان می کردند و می گفتند: ببینید کدوم مال شماست، بردارید و ببرید.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید