نویسنده هاشم زمانزاده
خرمشهر یک پارچه آتش شده بود آتشی که دشمن بر پا کرده بود تا جان و تن مان را به نیستی بکشاند اما آتشی دیگر بر پا شده بود که هستی را بر جان و تن مان هدیه میکرد و آن آتش عشق خمینی بود که جوانان رو برای بقا به درون آتش دشمن راهنما بود و شعارشان این بود که بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد
پنج روزی هم گذشت ؛ ناچار شديم بیمارستان مصدق رو هم تخليه كنيم و دنبال جایی برای برپایی يـك بيمارستان صحرایی افتادبم و پس از جستجوی میدانی ؛ مکان مناسب رو پیدا کردیم
در دارخـوين يك موسسه انرژی اتمي بود كه در اختيار دولت بود اونجا رو گـرفتيم و كانتينر هـاشو حدود ۵۰۰ تا تخـت زديـم وسـايل و تجهيـزات بيمارستان خرمشهر را هم با حضور آقاي استاندار كه آقای غرضي بودند تخليه كرديم و هـر چـه كـه بـاقي بـود برداشتيم و به آن طرف پل خرمشهر برديم. و اینجا بود که با جوانی رعنا و پر جنب و جوش و پر تلاش آشنا شدم
ادامه دارد …