راوی: مرتضی تحسینی

هلیکوپترهای سقفی

گرمای تابستان در اردوگاه بسیار گرم و زمستانش استخوان سوز بود، هر آسایشگاه چند پنکه ی سقفی داشت که اگر درست کار می کردند با نسیم آن کمی خنک می شدیم.
در یکی از روزهای گرم و طاقت فرسا یکی از پنکه ها خراب شد. به نگهبان عراقی پیشنهاد دادم ابزاری در اختیارم قرار بدهد تا درستش کنم. ولی قبول نکرد. اعتراض کردم و گفتم: درست کردنش برای من کاری نداره چه اشکالی داره اگه بدید درستش کنم؟ بالاخره این پنکه باید درست بشه یا نه؟ آخه از شدت گرما اذیت میشیم. عراقی ها که همیشه از قراردادن وسایل و امکانات در اختیار ما وحشت داشتند، در جواب گفت: اگه ما شما رو آزاد بذاریم پنکه ی بالای سرتون رو
باز می کنید، هلیکوپتر درست کرده و فرار می کنید…

*ادامه دارد…*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید