راوی : سیدمحمد میرمسیب

من با اینکه خیلی کوچک بودم هنوز ان خانه کوچک را جزبه جز یاد دارم حتی اشپز خانه دودی وسیاه شده وزیر زمین نمناک ویک اطاق دیگر که به اصطلاح پذیرایی میگفتیم اتاقها انقدر کوچک بود که دونفر کنار هم میخوابیدند جای سومی نمی شد واگر سرو ته میخوابیدند شصت پای دیگری در چشم دیگری بود جایمان از اسارت هم تنگ تر بود دو اطاق تو در تو که مادرم یکی از اطاقهارا دستگاه قالی گذاشته بود وشبانه روز قالی می بافت تابتواند پولی بدست بیاورد وهمراه حقوق پدرم بعد خورد وخوراک اگر پولی ماندپس انداز کند تا خانه را کم کم بسازد در اشپز خانه چاه عمیقی داشتیم در انجاهم دینامی بود که اب را اول به پشت بام هدایت می کرد و در حوضی ذخیره وبعد ان هدایت می شد به حوض کف حیاط که هم اب خوردن بود وقتی کمی اب تیره می شد شنا می کردیم و بعد مادرم لباسهایمان را همانجا می شست مادر. گفت روزی تو بیماری عجیبی گرفتی وخیلی لاغر شدی و هر کجا رهایت میکردم مورچه سیاه امانت نمی داد حتی در بلندی دکتر ها میگفتند در جایی باشد که شیر .شیرینی. گل خوشبو نباشد ولی هر کجا می گذاشتند نمی دانم چرا مورچه ها ارادت خاصی به من داشتند ومرا رها نمی کردند تا اینکه دکتری پیدا شد که فکر کنم پمادی داد که وقتی به بدن من میمالیدن مورچه از یک فرسخی فرار میکرد این دیگر چه صیغه ای بود نمی دانم و دوباره روز به روز چاق میشدم تا حدی که روی شکم مثل فرفره می چرخیدم و همه را به خنده می انداختم من از کودکی خود جز شیطنت چیز دیگری سراغ ندارم تا کودک بودم اینگونه بودم وقتی کمی بزرگتر شدم در کوچه تیله بازی میکردم و چون در جر زنی استاد بودم همیشه دعوا میکردیم ویا لباسم پاره بود یا جایی از بدنم کبود وزخمی ساخته شده بودم برای کتک خوری خوب یادم می اید یک روز سر تیله بحث کردم ودوباره دعوا کردم باعصبانیت دوچرخ اورا برداشتم وچون قدم کوتا بود فقط پایم به دو طرف رکاب می رسید به قول خودمان تودلی با چرخ میرفتم که پایم از رکاب سر خورد وان اتفاقی که نباید می افتاد افتاد وخشتک من لای زنجیر گیر افتاد تا انجا که خودتان حدث بزنید چه اتفاقی افتاد وفریادم به هوا رفت وبا هزار بدبختی توانستم بادرد شدید بدن وشلوار را از زنجیر رها چند روزی را گشاد گشاد راه بروم وملعبه دست بچه ها باشم ولی این باعث نشد دست از تخص بازی بردارم وهرروز گلی چ جدید میساختم حال ببینید در دوران مدرسه ان هم ابتدایی چه عجوبه ای بودم

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید