نویسنده : هاشم زمانزاده

مردی دیگر از تبار ایران و ایرانیان قدم به اردوگاه عنبرگذاشت؛حدود دو سال سیاه چالههای زندانهای بغداد ذره ای از همت و بزرگواریش کم نکرده بود و بااقتدار و سربلندی نامش چون ستاره بر‌ پیشانی عنبر میدرخشد.
و عنبریون او را با نام «دکتر بیگدلی» بر جانشان نقش بسته اند

با آمدن دکتر بیگدلی؛ بیمارستان عنبر جان تازه ای گرفت و اصلاحاتی کوچک در امور بیماران ایجاد شد.

بیمارستان عنبربه دو قسمت تقسیم شد آسایشگاه یک و دو یکی شد و به دکتر بیگدلی واگذار شد و سه وچهار به دکتر مجید واگذار شد ؛ ولی مسئولبت کلی بیمارستان به دست دکتر مجید بود.

تا قبل از آمدن دکتر بیگدلی ما فقط چهار تا تخت داشتیم و مجروحین جاشون روی زمین بود و چون دکتر بیگدلی روابط عمومیش یه کمی بهتر بود و خدای مخ زدن عراقیا بود؛ هر دو قسمت بیمارستان تخت دار شد و بقیه ی مجروحین هم روی تخت جا گرفتن.

حدود ده تا مجروح ضایعه نخاعی بودن که چهار تا شونو سوند ادراری گذاشتیم و شش تای دیگه خودشون میتونستن ادراربکنن با پیشنهاد دکتر مجیدو دکتر بیگدلی وسط تشکاشون یه سوراخ کردیم و زیرتخت یه ظرف
گذاشتیم تا اون ادرارشون بریزه توی اون ظرف؛‌ اگه مدفوع داشتن که هیچ ولی اگه ادرار داشتن؛ روی شکم شون میخوابوندم و صدای آبشار فضا رو برای همه دلنشین میکرد.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید