راوی : مجید شایان

بالاخره روز ۴ دی ماه ۱۳۶۱ فرا رسید و این حقیر مدت یک ماه بود که در این بیمارستان همراه دوستان ایرانی بستری بودم، بعد از نماز صبح و دعای فرج برادر حسین مظلوم نوحه ( با نوای عاشقان، حاج صادق آهنگران) را خواند و همگی آرام سینه زدیم و با او همنوا شدیم. بعد از صبحانه دکتر( سرگرد ) وارد اتاقمان شد و به بخیه های برادر رستم فیروزی و صورت و دهان برادر مظلوم و پای برادر بیک محمدی رسیدگی کرد و دستور قرص و کپسول و پانسمان جدید را صادر نمود و به من هم گفت: تو فردا عمل داری ، نه چیزی بخور و نه چیزی بنوش، گفتم: باشه و رفت.بعد از او زال محمد آمد و پانسمان دوستان را عوض کرد و زیر لب آهنگ کردی هم می خواند و به برادر سلگی نگاه می کرد و می گفت: تدری، انا شیگول= می فهمی من چی می گویم ، برادر سلگی هم می گفت: کمی متوجه می شوم. بعد از ظهر آن روز سید صلاح به اتاقمان آمد و از وضعیت ایران از ما پرسید ، ما هم تبلیغاتی را که رادیو عراق روی مغز این ها کرده بود را با تعریف هایمان از ایران نقش بر آب کردیم، او هم گفت: انشاالله همینطور که می گویید باشد، ما هم گفتیم : رادیو عراق در پی شکست هایی که در ۴ مرحله عملیات محرم خورده است ، اجبارا ذهن مردم را به دروغ های خود معطوف می دارد تا مردم به حقایق جبهه ها دسترسی نداشته باشند.
ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید