راوی : مجید شایان

صبح روز ۱۷ دی ماه ۱۳۶۱ فرا رسید و طبق معمول ساعت ۷/۳۰ صبح درب اتاق ما باز شد ، ولی سربازان دیوانه و فراری بیرون نیامدند ، بعد از صبحانه علت را از حجی( مسئول پرسنلی بیمارستان) جویا شدیم در جواب گفت: مگر نمی دانید که اتاق کنار شما خرابکار و ضد دولت عراق هستند، این ها را امروز به زندان بصره می برند و وضعیت عادی می شود، بعد دکتر سرگرد آمد و گفت: مجید و رستم برای عکسبرداری آماده باشند ، جبار راننده ویلچر من و سعدون راننده ویلچر رستم بود، رستم دست به دعا برداشت و با لهجه ی شیرین شیرازی گفت : خدا امروز رو به خیر و سلامتی بگذرونه😁دوستان به رستم گفتند: خیلی مواظب باش سعدون همه چیز را دوتایی می بیند 😇خلاصه جبار مرا به اتاق اشعه برد و چندین عکس از پا و ستون فقراتم گرفتند و بعد از من رستم وارد اتاق اشعه در بیمارستان اصلی الرشید شد، بعداز ۱۰ دقیقه با عبور از باغ میانی بادرختان خشکیده(زمستان بود) به اتاق خودمان برگشتیم، دوستان گفتند: چند دقیقه بعد از رفتن شما ۲ فرد حزب الدعوه را با دستبند به سمت زندان بصره بردند، حدود ساعت ۱۱/۳۰ دقیقه هم برادر رستم فیروزی به جمع ما پیوست، آن روز پس از صرف ناهار سید صلاح نزد ما آمد و گفت : مجید آماده باش ۲ روز دیگه تو را به اردوگاه می برند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید