راوی : محمد حسن کافی

دوران نقاهت من و تعدادی از دوستان اسیر با التیام نسبی زخمها و بدون هیچ اقدام اساسی از سوی عراقی ها بسر آمد و سرانجام در تاریخ 29 مرداد 1362 بنا به پیشنهاد دکتر مجید و دکتر بیگدلی و دستور پزشک عراقی مقرر شد که از بیمارستان به آسایشگاه منتقل شویم لذا حدود پانزده نفر از برادران مجروح اسیر به قاطع سه انتقال یافتیم در قاطع سه آسایشگاه 17 را برای ما خالی کرده بودند در قاطع دو و سه اردوگاه عنبر تعداد افراد هر آسایشگاه بین پنجاه تا شصت نفر بودند لذا به ما اعلام شد که به زودی افراد دیگری از بیمارستان به شما ملحق خواهند شد و همینطورهم شد هر چند روز که می گذشت تعدادی از برادران مجروح بیمارستان مرخص می شدند و به آسایشگاه 17 منتقل می شدند در همان روز اول از سوی عراقی ها فردی به نام عباس کربلایی که از اسرای قدیمی و اهل شهر بابک استان کرمان بود به عنوان ارشد آسایشگاه 17 تعیین گردید ارشد هنگامی که سربازعراقی برای آمار روزانه وارد می شد برپا می داد و پس از برخاستن اسراء و گرفتن آمار فرمان نشستن توسط سرباز عراقی داده می شد و درب آسایشگاه بسته می شد همچنین ارشد آسایشگاه موظف بود که نظم آسایشگاه را برقرار نموده و رابط بین اسرای ایرانی و سربازان عراقی باشد و دستورات عراقیها را به ما ابلاغ نماید آسایشگاه یک سالن با عرض حدودی 6 متر و با طول حدودی 15 متر بود که در دو طرف دیوارهای آن چهار پنجره قرار داشت پنجره آسایشگاه های قاطع سه از یک طرف به سیم خاردارها و محوطه بیرونی اردوگاه و کیوسکهای نگهبانی دید داشت و از طرف دیگر به محوطه خاکی بین قاطع دو و سه دید داشت که این محوطه برای هواخوری و قدم زدن و بازی فوتبال و پهن کردن پتوها و.. استفاده می شد در داخل آسایشگاه یک کوزه سفالی وجود داشت که به آن { حبانه } می گفتند حبانه ظرف سفالی نسبتا” بزرگی است که انتهای زیرین آن باریک و بسته و قسمت بالای آن پهن و باز بود که برای آب خوردن از آن استفاده می کردیم و در زیر پایه فلزی آن یک تشت پلاستیکی قرار داشت قطرات آبی که از حبانه می چکید در درون تشت جمع می شد و ما برای گرفتن وضو از آن استفاده می کردیم دو سطل پلاستیکی هم داشتیم که یکی برای ذخیره آب و دیگری برای تخلیه ادرار استفاده می شد آسایشگاه ها فاقد لوله کشی آب بودند و ما می بایست در زمان بیرون باش و هواخوری سطل های آب را پر می کردیم تا پس از داخل باش و تا صبح فردا و با رعایت صرفه جویی کامل بتوانیم برای آشامیدن و گرفتن وضو از آن استفاده کنیم در گوشه آسایشگاه پتویی آویخته بودند که سطل ادرار در آن قرار داشت و برای قضای حاجت از آن استفاده می کردیم افراد آسایشگاه علاوه بر آشامیدن آب در قضای حاجت هم با مشکل مواجه بودند زیرا اگر سطل ادرار پر می شد دیگر جایی برای تخلیه ادرار وجود نداشت به هر اسیر یک کیسه نظامی و یک شورت و یک زیر پیراهن و یک دشداشه راه راه و یک شلوار و پیراهن نظامی و یک جفت جوراب و یک جفت کتانی و یک قاشق و یک خود تراش و سه پتو و یک متکای ابری داده بودند ابتدا که تعدادمان کم بود پتوها را در کف آسایشگاه بزرگ پهن کرده بودیم اما کم کم که تعدادمان زیاد شد و همانند آسایشگاه های دیگر به عدد پنجاه تا شصت نفر رسیدیم پتوها را تا کردیم و در نهایت معلوم شد که از این به بعد تا پایان اسارت جای هر نفردر آسایشگاه به عرض نیم متر و به درازای پتو می باشد بنابراین پتو را چهارلا تا می کردیم و این جای هر شخصی در آسایشگاه بود و تا پایان اسارت تغییری نکرد یعنی به اندازه دراز کشیدن جا داشتیم

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید