راوی : علی اصغر سامانی

فصل 1 قسمت 13

به نام خدا

در اواخر سال 60 تحرکات نظامی افزایش پیدا کرده بود. تانک‌های زیادی وارد جبهه میشد و همچنین سایر ادوات دیگر مانند توپ نفربر و … مشخص بود اتفاقی در حال به وقوع پیوستن است . سربازها را نسبت به روزهای قبل بیشتر آماده می‌کردند تا اینکه در پایان سال 60 حمله ای وسیع آغاز شد و سرزمینهای زیادی توسط رزمندگان اسلام آزاد شد . یک شب یادم میاد به ما گفتند از این تپه که بسیار بلند بود باید بالا بروید و سمت دیگر تپه عراقیها بودند. ما باید آن تپه را می‌گرفتیم حدود یک ساعت طول کشید تا نزدیک قله برسیم که عراقیها متوجه شدند. درگیری شروع شد به قدری درگیری نزدیک و شدید بود که نارنجک پرتاب میکردیم نزدیک فجر بود که عراقیها با کلی تلفات مجبور به عقب نشینی شدند . در بعدازظهر همان روز عملیات به پایان رسید و مقادیر بسیار زیادی از ادوات نظامی بدست رزمندگان اسلام افتاد. از آن ادوات توپ‌هایی بودند که عراقیها ول کرده بودند با کلی مهمات . دقیقا بیاد دارم که بچه‌ها آن توپ‌ها را به سمت عراقیها برگردانده بودید و شلیک میکردند بدون گرا و هدفی . یکی از رزمندگان یک لودر به غنیمت گرفته بود و حدود 10 نفر از عراقیها که اسیر شده بودند داخل پاکت لودر گذاشته بود و به سمت عقب میبرد . صحنه بسیار جالبی بود . به هر حال در عملیات فتح المبین که بزرگترین عملیات بعد از شروع جنگ بود قسمت بسیار وسیعی از سرزمین اسلامی ایران آزاد شد و مقادیر زیادی از سلاح و مهمات و تانک و توپ همچنین اسرای زیادی در این عملیات حاصل شد .در نیمه دوم فروردین یه تعداد زیادی از بچه‌ها مرخصی دادند و قبل از اردیبهشت برگشتیم . زمانی که برگشتیم ما را بردند به سمت خرمشهر دقیقا نمیدانم با خرمشهر چقدر فاصله داشتیم ولی کلا بیابان بود به دلایل مختلف به ما نمی‌گفتند کجاست . با عرض پوزش که مدتی نوشتن خاطرات به تاخیر افتاد .

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید