نویسنده : هاشم زمانزاده

در مجموع ما و بقیه به این نتیجه
رسیدیم که عراقیها مطمئنا اختیارات
قابل توجهی به ما نخواهند داد و این
بیشتر شبیه به یک شو است تا یک
پیشنهاد صادقانه
و در نهایت این صحیح نبود که ما در
مقابل هموطن خود قرار بگیریم و این
شد که «ارشد محور» اردوگاه را اداره کنیم

و اینگونه شد که ما بچه های انقلاب
دست بکار شدیم و فعالیتهای فرهنگی؛مذهبی و سیاسی خود را شروع کردیم

رفته رفته تعداد کم و قلیل مان رو به
فزونی گذاشت و نمازهای « فرادا »
به جماعت و جماعت پنج شش نفری
به دوازده نفر و بیشتر و بیشتر تبدیل شد

برنامه های دعای کمیل ؛ توسل ؛ ندبه
هم به صورت دست جمعی شکل گرفت

اما همانگونه که افراط و تفریط همیشه بلای جان هر تفکر و جمع و گروهی است ؛جمع ما هم از این وسوسه ها در امان نماند وگروهی در رومادیه به رهبریت یک روحانی جوان کار را به دست گرفتند

اولین تلفات این طرز تفکر این شد که بعضی از اسرا چه انقلابی و چه غیر انقلابی

– هیچ فرقی نداشت –

اکر با تفکرات آنان و راه و روش آنان کمترین زاویه ای داشت به حاشیه رانده شده و به اصطلاح ما اسیران« ترد » می شد و این ترد کردن؛ انسانها را در هم میشکند و او را به نا کجا آباد میکشاند

عیدی از این ترد شدن؛ مستثنی نبود

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید