نویسنده : هاشم زمانزاده

سردر این اردوگاه تازه تاسیس نوشته بود

« قغص الاسری الایرانیین الرومادیه»

هنوز خیلی از چیزاش کامل نشده بود حتی بعضی از قسمتای سیم خاردارش ناقص بود
به فاصله ی منظم نفربر و تیربار چیده بودند برجکهای نگهبانی هر چند قدم قد علم کرده بود ؛ فرمانده عراقی اردوگاه همه رو جمع کرد و کلی برامون وعده و وعید داد

« به فرموده سید القائد ؛ شما اینجا مهمان ما هستید؛ به همه شما لباس و دو عدد پتو میدهیم به هر نفر یک لیوان برای آب خوردن و قاشق برای غذا خوردن میدهیم و مهمتر از همه صابون برای شستن و حمام کردن و مسواک زدن به شما خواهیم داد ؛ کفش و دمپایی و ماهیانه از جانب سیدمان به شما افلوس میدهیم و حانوت درست مکنیم تا از آنجا خرید کنید؛ اینحا دیگر خانه شماست و باید با تلاش خودتان رفع نقص کنید

و هر ۴۰ نفر را درون یک آسایشگاه جا دادند

تمام این حرف های فرمانده را جناب عیدی به طور کامل و روان برایمان ترجمه میکرد ؛

مترجمین دیگر در بین بچه ها ظهور کرده بودند ؛ اما عراقیها روی عیدی حساب دیگه ای باز کرده بودند و پیشرفت او در آن زمان کوتاه را ؛ که توانسته بود ؛ رضایت عراقیها را به خود جلب کند؛ کار هرکس نبود

و همین موضوع باعث شده بود تا حرف و حدیثهایی پشت سر عیدی ؛ دهان به دهان بچرخد و هر کس به سلیقه خود در باره او اظهار نظر کند ؛ مخصوصا در آن زمانی که
؛ صبح فردا ؛ بعد از تقسیم همه به آسایشگاه هاشون
جناب عیدی به همراه «نقیب عزالدین » وارد اردوگاه شد

او مسئول توجیه سیاسی رومادیه بود.

به جرٱت میتوان گفت : که عزالدین ؛ معمار و شکل دهنده افکار ؛ عیدی برای آینده بود

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید