راوی : مجید شایان

بعد از توضیحات سروان و کارشناس اتاق رادیو گرافی مرا از روی ویلچر بر روی تخت گذاشتند، و آمپولی را که به آن سیم برق زرد رنگی متصل بود در سرخرگ ران این حقیر وارد نمودند وبا چسب آن را محکم نمودند و با ماسک شیشه ای و حفاظ قهوه ای از گردن تا پایین زانو به اتاقک شیشه ای عکسبرداری رفتند .( ۲ سروان مرد و یک سروان زن) و آرام آرام برق ۲۲۰ ولت را به ران پایم وارد کردند ، فشار به حدی بود که بلند ۳ بار فریاد زدم : الله اکبر ، خمینی رهبر در حدود ۳۰ نفر جلوی اتاق جمع شدند ، سروان مرد از اتاق شیشه ای خارج شد و گفت : گول الله اکبر ولاتگول خمینی رهبر ؛ من هم بلند فریاد می زدم : الله اکبر و خمینی رهبر را آرامتر می گفتم( هیچوقت فکر نمی کردم در بیمارستان نظامی الرشید بغداد که صدها نظامی بعثی دارد از شدت درد بتوانم آزادانه این قدر بلند فریاد الله اکبر و خمینی رهبر را سر دهم.)پس از پایان عکسبرداری ۳ نفر سروان به طرفم آمدند سروان زن شروع کرد به توهین کردن به من و رهبر ولی یکی از سروان های مرد به او گفت : تو دوست داری کسی به صدام توهین کند ؟ آن زن گفت: خونش را خواهم ریخت . سروان مرد به او گفت: پس خودت را کنترل کن و به رهبر این اسیر توهین نکن، و آمپول را از ران پایم خارج کردند و گفتند : ۳ روز دیگر عکس ها را می فرستیم. خدمتکاران مرا بر روی ویلچر نشاندند وتا از اتاق خارج شدم ، نظامی و شخصی بود که برایم کف می زد و می گفتند : خوب تحمل کردی ، خلاصه جبار مرا به اتاق اسیران ایرانی رساند و اتفاق افتاده را برای دوستان تعریف نمودم.سید صلاح هم آمد و گفت : کهربا زین= برق خوبه؟ گفتم : کلهم زین = همشون خوبند و همه با هم خندیدیم

ادامه دارد ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید