نویسنده : هاشم زمانزاده

اولین نفرمونو که پزشکیار و اسم شون آقامجید بود ؛ همون شب از ما جداش کردن با بقیه افراد سالم ؛ بردنشون یه جایی که خبر ندارم و من به خاطر جان فشانی که کرده بود همیشه توی ذهنم و توی قلبم تحسینش میکنم

دومین نفرمون که پزشکیار بودن و سخت مجروح شده بود به نام سید ظفر جویان که بردن شون بیمارستان

نفر سوم جمع ماهم که راننده مون بود یه تیر به فکش خورده بود؛ یه ماهی تو بیمارستان بود و بعد از بهبودی هم بردنش اردوگاه؛ اما کدوم اردوکاه….؟؟

چهارمین و پنجمین نفرات جمع مون دختران غیور ایران زمین هم در میان گله گرگ ها ناپدیدشدن اما دلگرم بودم که قدرت؛صلابت؛ جسارت و عزت شان بر فرق دشمنان چون پتک فرود خواهد آمد

ششمین آنها که من بودم ؛ به قتلگاه «شهید ظفر جویان »مهمان شدم و در همانجا شنیدم که دست شو گذاشته تودست شهدا🌹سلام بر شهیدان🌹

به محض ورود؛ لباسامونو عوض کردن و دشداشه بهمون دادن ؛ هر روز چشمم بدتر میشد؛ دارو دیگه جواب نمیداد ؛ تا اینکه یه روزی یه دکتر متخصص اومد بالای سرم ؛ وضعیت چشم منو که دید دستور داد سریع منو ببرن اتاق عمل

ساعت ۵ بعد ازظهر بود که بردنم اتاق عمل ؛ نمیدونم چقدر طول کشید؛ اما وقتی به هوش اومدم؛ آخرای شب بود ؛یه ترکش از توی چشم چپ در آوردن ؛ بعد از یه هفته که چشمامو
بازکردن با چشم راست هاله از نور رو اونم تیره و تار میدیدم و اما چشم چپم کاملا دیگه دید نداشت

یه ماه بیمارستان بودم تا اینکه یه روز منو بردن واسه بازجویی به…..

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید