راوی : مجید شایان

در ادامه به جبار که شیعه هم بود گفتم : ما از اینکه دروغی به تو بگوییم ، هیچ سودی نمی بریم، پس از رادیو های سایر کشورهای عربی تحقیق کن تا به حقایق صحبت های ما پی ببری( بنده خدا تا ۲ روز روی حرف های من فکر می کرد) .عصر آن روزمیلاد باز سید صلاح پیش ما آمد و در مورد مسائل ایران با ما صحبت کرد و می گفت: اصلا چرا شما انقلاب کردید؟ شاه که مشکلی نداشت و رابطه اش با حسن البکر( رئیس جمهور سابق عراق) هم خوب بود، وقتی جنایات شاه و ساواک را برایش تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد و گفت: آفرین خوب کاری کردید که فراریش دادید، مردک فاسد و جنایتکار را !!! شب شام را خوردیم و آخر شب دوباره به والیبال بازی و صحبت با دوستان گذراندیم، روز ۱۳ دی ۱۳۶۱ فرا رسید و بعد از صبحانه دکتر سرگرد به دیدن ما آمد و پهلوی برادر سلگی را دید و گفت: این چرا مرتب چرک می کند و خوب نمی شود، در ضمن گوش برادر رشیدی و بخیه های برادر رستم و برادر مظلوم را بررسی نمود و دستورات لازم را به سید صلاح و زال محمد برای تعویض پانسمان ها داد، نگاهی هم به شیلنگ و مخزن ران پایم انداخت و گفت: فردا این ها را از پایت جدا می کنم که راحت تر بتوانی استراحت کنی، من هم به فارسی گفتم: دکتر انشاالله سایه ات کم کم از سر ما کوتاه شود😁 بچه ها خندیدند ، برادر بیک محمدی به دکتر به زبان عربی گفت: مجید می گوید انشاالله همسران زیادی گیرتان بیاید 😜دکتر خوشحال شد و از پیش ما رفت ، موقع ناهار باز جبار برایمان غذا آورد و اصلا کلامی صحبت نکرد ، بعد از جمع کردن ظرف ها جبار را صدا زدم و به او گفتم: نبینم از ما ناراحت باشی که حلالت نمی کنم، لبخندی زد و گفت: نه رادیو دمشق را دیشب گوش دادم، حرف های شما را تایید می کرد و می گفت: صدام به مردم عراق دروغ می گوید. گفتم: پس بزن قدش، گفت: شینهو= یعنی چه گفتم: اصطلاح ایرانیه یعنی: دست برادری بده .

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید