نویسنده : هاشم زمانزاده

این ترد شدن ها و ترد کردن ها تبعات جبران ناپذیری را وارد کرده بود وچه بچه هایی که حداقل رگ و ریشه های مذهبی در اخلاقیات وتربیت آنان مشهود بود اما مقداری در تحمل ناملایمات روزگار دچار ضعف بودند؛ اگر هم جاسوس نمی شدند اما از جمع بچه های دور می شدند .

عراقی ها که متوجه وضعیت موجود شده بودند؛ حداکثر سوء استفاده را کردند واتاقی را در اردوگاه بوجود آوردند و« ترد شدگان » را در آن اتاق دور هم جمع کردند و عیدی هم به علت مراودات زیاد و ارتباطات فراوانش با عراقی ها مخصوصا « نقیب عزالدین » و افکار به اصطلاح باطلش ؛ یکی از آن جمع تردشدگان بود.

اما من( احمد ) به خودفروختکی عیدی هنوز اعتقادی نداشتم ودلیل هم داشتم؛ عیدی من و تمام گروهی را که با او اسیر شده بودیم و یا در زندان بغداد و… بودیم همه را به خوبی میشناخت اما ذره ای اطلاعات از گذشته ما
که هیچ ؛ حتی گزارشی از مسئولیت من و دیگران و اقدامات فرهنگی و سیاسی ما در رومادیه ؛ به عراقی ها نداده بود

بارها ؛ برخورد تندرو ها را به جان میخریدیم و باهمان جمعی که باعیدی اسیر شده بودیم به دیدنش میرفتیم؛ مقداری فلوس یا سیگار به عنوان هدیه برایش می بردیم که شاید حتی به اندازه نخ سیگاری کمتر به عراقی ها وابسته باشد

اما درد دل ها با ما میکرد و میگفت : احمد داغونم ؛ نمیدونم چیکار کنم ؛ بین این و اون گیر کرده ام؛ یه طرف عراقیها که دشمن هستن؛ یه طرف هم بچه های خومون که اینحوری با من برخورد میکنن و به طرف هم این آدمای زبون نفهم و درب و داغون که عزالدین دور و ورم تو این اتاق جمع کرده.

بعد هم سرشو انداخت پایین و با افسوس ادامه داد؛ یه زمانی همنشینم تو بودی و حالا باید همنشین ؛ ای یارو…….. باشم

ƦƦƦƦƦƦƦƦ

و اون یارو همان بود که میتوان او را چهارمین عامل انحراف عیدی برشمرد

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید