راوی:حسین رحیمی
نامه نگاری هایی که با دوستان در اسارت داشتم به همان چند ماه اول آزادی ختم می شد. بعضی دوستان از جمله آقای ممتدی؛کاظم جودی؛حاجت که قطع نخاع بودند و… که با هم آلمان بودیم شرایط مشابهی مثل من داشتند و نمی توانستند با دوستان در اسارت رابطه برقرار کنند یا نامه بنویسند. در برگشت در سمینارها و گردهمایی های مختلفی که از طرف مسئولین ذیربط برگذار می شد شرکت و سخنرانی می کردیم. متوجه شدیم اگر به نامه نگاری های خود ادامه دهیم ممکن است روی اسم ما حساسیت داشته باشند و برای دوستانمان در عراق مشکل ایجاد شود. به همین دلیل سعی کردیم رابطه را با دوستان کمرنگ تر کنیم تا به خاطر آشنایی آنها با ما در اسارت برایشان مشکلی ایجاد نشود. دایم به شهر ها؛ارگان ها؛سازمان ها و پادگان های مختلف می رفتیم و در رابطه با اسرا و اسارت صحبت می کردیم. این شرایط تا زمانی که جنگ ادامه داشت بود تا زمانی که آزادگان عزیز به میهن بازگشتند. شاید دکتر مروانی خاطرش باشد که بعد از آزادی در هلال احمر صحبت و به مسئولین گوشزد کردیم که خودشان را برای پذیرایی از آزادگان محیا کنند. ما که تعدادی اندک بودیم نتوانستند از ما پشتیبانی کنند پس موقعی که تعداد زیادی آزاده باز می گردند باید چه کنند. آن زمان در هلال احمر فقط یک کمیسیون مربوط به اسرا بود که کارش بیشتر تایید اسارت؛ مشخص کردن وضعیت مفقودین؛نامه هایی که بین اسرا و صلیب و عراق نوشته می شد و اسرایی که مبادله می شدند بود و مسئولیت دیگری نداشت. برای همین مرتب گوشزد می کردیم که خودتان را برای پذیرایی از جمعیت اسرا آماده کنید. ما از شهرهای مختلف بودیم و بیشتر از جنبه های تبلیغاتی از ما استفاده می شد. و از طرفی درگیر معالجات و روند درمان خود بودیم. خیلی کارها باید برای آزادگان انجام می شد ولی گوش شنوایی نبود. بعد از آنکه بارها این سخنان از سوی ما گفته شد برا حتی در نامه یا تلفنی بیان گشت حس کردیم به نوعی کنار زده شدیم و بیشتر پیرامون مقاومت اسرا در اسارت از ما دعوت می کردند. در مکانهای مختلف سخنرانی می کردیم و به ما تقریبا گفته می شد در مورد مشکلات اسرا صحبت نکنید.
ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید