راوی:حسین رحیمی
این اردوگاه را برای آموزش افراد لشگر زرهی عراق ساخته بودند. آسایشگاه هایی که ما در آن بودیم اتاقک هایی بودند که برای تعمیر؛نگهداری و آموزش کارکرد موتور و قطعات تانک و نفربر زرهی استفاده می شدند. طبقه دوم اردوگاه هم برای استراحت افراد در نظر گرفته شده بود.بعضی اتاقک ها را توسط بلوک بسته بودند و معلوم بود که قبلا به هم راه داشته اند. در حالی که ساخت این مکانها به پایان نرسیده بود جنگ آغاز شده بود. این اردوگاه ها برای افراد لشگر هم قابل استفاده نبود. با شروع جنگ نیروهای لشگر نیز به جبهه گسیل داده شده بودند و ساختمان ها نیمه کاره و بدون سکنه باقی مانده بود. سالن های هر آسایشگاه تنها گنجایش ۲۰ نفر را داشت ولی ما حدود ۶۰ نفر بودیم که در این فضای کوچک کنار هم زندگی می کردیم. کوزه ای در آسایشگاه داشتیم . آبی که از بیرون می آوردیم داخل آن می ریختیم. یک لیوان هم کنار کوزه گذاشته بودیم. به این کوزه حبانه می گفتیم. آب درون حبانه در زمستان سرد بود و در تابستان هم گرم بود. البته یک گونی دور تا دور حبانه در تابستان می پیچیدیم که بتواند آب را خنک تر نگاه دارد.
به برق دسترسی نداشتیم. کنترل روشنی و خاموشی برق آسایشگاه در دست عراقی ها بود. اردوگاه بین غرب بغداد و نزدیک مرز اردن قرار داشت. از این رو هوایی بیابانی و بسیار گرم داشت. ولی اردوگاه موصل حداقل در زمستان هوایی سرد داشت. مناطق کویری در طول روز هوای بسیار گرمی دارند و شب هنگام سرد می شوند. شاید به خاطر همین سردی آب در زمستان را می توانستیم تحمل کنیم.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت چهل و هشتم
شهرداران عنبر : قسمت هشتم
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت چهارم
question_answer0
آخرین اعزام : قسمت هفتم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت بیست و ششم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر: قسمت پنجم
question_answer0
خاطرات اسارت : قسمت چهلم
question_answer1 دیدگاه
آخرین اعزام : قسمت بیست و هشتم
question_answer0
خاطرات من و2920 : قسمت سی ویکم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت چهارم
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت سیزدهم
question_answer0