راوی:حسین رحیمی
مسئله بهداشت بزرگترین فاجعه بود. اسرا به خاطر نبودن بهداشت و زجرهایی که از نبود آن کشیدند واقعا حق دارند به بهشت بروند. این را از روی اغراق عرض نکردم. در خاطراتی که از آزادگان بیان شده و کتابهایی که از آنان به چاپ رسیده است به خوبی این موارد اشاره شده است. عراقی ها حتی یک توالت هم داخل آسایشگاه نساخته بودند. داخل آسایشگاه یک قسمتی را جدا کرده بودند و سطل بزرگی برای ادرار آنجا گذاشته بودند.
داخل لگن کوچک پلاستیکی,یک پلاستیک گذاشته بودیم. این مثلا توالت بود. واقعا این موارد که با چشم دیده ام می توان در هیچ فیلمی نشان داد؟ داخل، حمام نداشتیم. آب حمام در زمستان سرد بود و در تابستان گرم. یعنی سرما در سرما و گرما در گرما. در اسارت سعی می کردم دو روز مثل هم نباشد. اوقات فراغت خود را غنی سازی می کردیم. چون برای اسرای افسر کتاب های بیشتر و به زبان های مختلف می آوردند کتابها را از آنها قرض می گرفتیم تا بتوانیم زبان خود را تقویت کنیم. گاهی یک کتاب بیشتر نبود. کتاب را بین اسرا می چرخاندیم. تلاش می کردیم مغز به حالت رکود نرود. نهج البلاغه عربی را که بچه ها آورده بودند می خواندیم و سعی می کردیم ترجمه نزدیک به مضمون باشد و به بچه ها آموزش می دادیم. من خیلی تحت تاثیر تفسیر سوره حمد که امام(ره) اوایل انقلاب آن را بیان نموده بود قرار داشتم. این تفسیر را بارها خوانده بودم.مباحثش را با دوستان به بحث میگذاشتیم از جمله برادر عزیزم آقای موسی خانی که مباحث اعتقادی زیادی را با یکدیگر به بحث میگذاشتیم.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت چهل و ششم
پنج شب و هشت سال – قسمت چهل و دوم
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت بیست و چهارم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت چهاردهم
question_answer0
خاطرات اسارت : قسمت چهلم
question_answer1 دیدگاه
خوب بد زشت در عنبر ؛ قسمت اول
question_answer0
خوب بد زشت درعنبر: قسمت هشتم
question_answer0
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت سی و ششم
question_answer1 دیدگاه
مسافران عنبر : قسمت پانزدهم
question_answer0
کمپ هشت : قسمت هشتاد و نهم
question_answer0
داستان من و شبهای عنبر: قسمت دوم
question_answer0