راوی : هاشم زمانزاده

این موجودسرخ وسفید رو اسم شو گذاشته بودن ……………..خبرنگار

شکل و شمایلش مثل انسان بود اما خویی حیوانی بل هم اضل در باطن داشت ، اومد به طرف من از اسم و شهرم پرسید: گفتم : شیرازی هستم

اونم خودشو یه اهوازی معرفی کرد ازحال و روزش مشخص شدازهمون معاندین خلق عرب هست و خودش اعتراف کرد که دوتا از برادرانش تو درگیریها باانقلاب به هلاکت رسیدن اونم ازایران فرار کرده والان توصدا سیمای عراق؛ضد نظام فعالیت داره و الانم اومده با ما مصاحبه بکنه تا ماهم بر ضد نظام و ضد جنگ حرف بزنیم ؛ هیچکسی قبول نکرد که با اون مصاحبه بکنه تا اینکه از طرف عراقیا تهدید به شکنجه شدیم ماهم بالاخره قبول کردیم اما با یک شرط که درکلام آزاد باشیم ؛نه اون چیزی که اونا بگن؛ پیشنهاد ما قبول شد و من رفتم پشت تریبون؛پس ازخوش و بش با خانواده اینطور ادامه دادم

آمریکا و دشمنان اسلام ما دو کشور مسلمان رابه جان هم انداختند برای امنیت و مصونیت اسرائیل .

مصاحبه تمام شد؛ ما مجددبه سلول دیگری در همان تاریکخانه فرستاده شدیم ؛ مردی را در سلول یافتیم که قدی کوتاه وبدنی نحیف لبی خندان و قلبی مهربان در سینه اش میتپید به آرامی جلو آمد و به نرمی سخن راشروع کرد و گفت اجرتان با مادرم حضرت زهرا ؛ من ابو ترابی هستم .

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید