راوی : محمد حسن کافی

و اما آسایشگاه 20 که من هم در آن بودم به بسیجیان جوان ( و بقول عراقیها اطفال ) اختصاص یافته بود پس از چند ارشد که به مدت کوتاهی مسئولیت آسایشگاه را به عهده گرفتند سرانجام بچه محل ما برادر امیر هوشنگ بختیاریان ارشد آسایشگاه 20 شد امیر بختیاریان درعملیات بیت المقدس اسیرشده بود و به تازگی و در جریان جابجایی های اخیر از قاطع دو به قاطع سه انتقال یافته بود شاید برای خواننده این سؤال پیش آید که شما تا کنون در چند جا خود را بچه جوادیه معرفی کرده ای چطور شد که حالا بچه محل امیر بختیاریان شدی ؟ واقعیت این است که مرحوم پدرم در جوانی و پس از مهاجرت از اردبیل به تهران مغازه ای در محله انبارنفت اجاره کرده بود و به شغل کفاشی اشتغال داشت ولی منزل ما در محله جوادیه بود لذا مرتب بین این دو محله در تردد بودم تا اینکه پدرم در سال 1359 تصمیم گرفت محل سکونت خانواده را به نزدیک محل کسب خود یعنی محله انبارنفت و خیابان رباط کریم انتقال دهد لذا از سال 1359 به بعد در محله برادر امیر بختیاریان ساکن شدیم ولی در عین حال ارتباط خود را با دوستان جوادیه حفظ کرده بودم.
زمانی که در پنجم اسفند سال 1362 از آسایشگاه هفده به آسایشگاه بیست منتقل شدم هرگز گمان نمی کردم که قرار است مدت 55 ماه از اسارت 88 ماهه خود را در این آسایشگاه سپری کنم با همه محدودیتهایی که از سوی عراقی ها اعمال می شد آسایشگاه 20 با همان ترکیب اطفال یکی از بهترین آسایشگاه هایی است که من در طول اسارت آن را تجربه کرده ام.
تعدادی از برادران آسایشگاه بیست اطفال که به خاطر دارم بشرح ذیل می باشند : امیر بختیاریان – محمود نعمتی – محسن زارع زاده – حسن رحیمی – محسن ( عوض ) رحیمی – حسن آذری – علی خوشگو – جلیل خلیلی – محمد زارعی – مجید صادقیان – کاظم جودی – محمد حسنی – محمد حسین قربانی – روح الله دولتشاهی – علی شیری – مجید جندقیان – فرزاد (—) – محمد عباسپور – رحمت الله جهانگیری – حسین ( اسکندر ) احمدی – رمضان آذرنوش – محمد حسین صادقیان – حبیب عصاری – محمد صادق جلادتی – جعفرقلی موسی پور – محمد نژاد شریف آبادی – اصغر اصل روستا – حسن دهقانی – حسین غیب زاده – سید کمال شریفی – صفدر مؤمنی – سعید میاندشتی – مهدی ( بهمن ) هداوند خانی –
در آسایشگاه 20 با دو برادر بزرگوار و جانباز یعنی مجید صادقیان و کاظم جودی هم خرج بودم صبحها قبل از اذان صبح با نوای گرم و دلنشین برادررحمت الله جهانگیری که مشغول خواندن دعای روزهفته می شد از خواب برمی خاستیم و پس ازگرفتن وضو نماز صبح را می خواندیم البته تعدادی از دوستان مثل مرحوم حسن آذری قبل از بقیه بیدار بودند و موقع بیدار شدن ما نماز شب را خوانده بودند عید سال 1363 دومین عید نوروزی بود که دور ازخانواده بودم عید سال 1362 هم در پادگان دوکوهه اندیشمک مهیای عملیات والفجر یک می شدیم برادران قدیمی ترمثل محسن رحیمی با استفاده از باقیمانده خمیر نان و شکر سعی داشتند برای عید نوروز شیرینی درست کند تا کام هم آسایشگاهی های خود را شیرین کنند هنوز دو عدد چراغ علاء الدینی که برای گرم کردن آسایشگاه در زمستان داده بودند جمع آوری نشده بود بنابراین با سهمیه محدود نفت که دراختیارداشتیم می شد چیزی درست کرد که روزهای آغازین سال 1363 را جشن بگیریم یکی از خصوصیات برادران در اسارت این بود که در اوج سختی ها نا امید نمی شدند و سعی داشتند به هر وسیله ممکن نشاط و شادابی خود را حفظ کنند.

دوستان عزیز مطالبی که در ۴۰ قسمت عرضه شد خاطرات شخصی اینجانب بود که قبلأ نوشته‌ بودم ان شاءالله اگر توفيق بود ادامه‌ آن‌ را در آينده خدمتتان ارائه خواهم نمود پس فعلأ تا آماده شدن فصل‌ بعد خداحافظ و التماس دعا

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید