راوی : هاشم زمانزاده

👨‍🚀یک ماه از اسیر شدنم میگذشت به ارض المقدسه یعنی عنبر رسیدم
نسیم عنبر بوی یاران هموطن رو به مشامم رسوند و جان تازه ای به رگهام روانه کرد

👨‍⚕مثل اینکه یه رسمی بوده که هر کی وارد عنبرمیشده ؛یه راست باید بره توی حمام ؛همین اتفاق هم برام افتاد ؛ با خنده اومد جلو و دستشو گذاشت روی شونه ام و پرسید:

اصفهانی هستی ؟یه نگاهی توچشم کردم و فقط با تکان سر جواب شو دادم و دوباره پرسید :اسمت چیه ؟
مکثی کردم و گفتم ؛ سید یدالله. با دست اشاره کرد وگفت :آقا سید رو ببرین حمام ؛بلند شدم برم به طرف حمام ؛ ادامه داد: ببین سید جان؛به عربده کشیهای این سرگرد محمودی توجه نکن ؛ خوش آمدی به عنبر در ضمن ؛ من دکتر مجیدم.

💠زمان درمانم دربیمارستان قاطع یک به پایان رسید؛باید برم توی یک آسایشگاه؛ و قرعه به نام ۱۷ افتاد

بچه های آسایشگاه به شش گروه تقسیم شده بودن این تقسیم بندی چند تا خاصیت داشت ؛ در نظافت روزانه و کارهای عمومی؛ در تقسیم غذا ؛ تقسیم چایی ؛ و تقسیم………

ما چند نفر مجروح که وارد شدیم دور وورمونو گرفتن؛هر کی یه چیز می پرسید از ایران از جبهه از امام ازرئیس جمهورازسیاست از اصفهان

یه نفر اومد جلو و گفت : شهر فقط شهرضا ؛ همشهری فقط سید یدالله بعد روکردبه ارشد وگفت:سیدیدالله میاد تو گروه ما؛ اوابوطالب ستاری بود

و ما شدیم گروه هفتم ؛ حبیب الله دیری محمدعلی شریعتی: دو نفر از فسا ؛ سعید ومن و ابوطالب ستاری

ابوطالب ؛همه ی کارای منو میکرد ؛ لباسامو می شست ؛ به جای من کار و نظافت میکرد و ظرف می شست و از همه مهمتر ؛تو تقسیم غذا سهم بیشتری بهم میداد.

🍗هرمرغ حدود یک کیلو بود و هر قصعه یک مرغ سهمش بود. یه نفر گوشت شو از استخوان جدا میکرد و به تعداد افراد گروه تقسیم میکرد و پلو رو هم تقسیم میکرد و مرغای ریز ربزشده رو میریخت روی برنجا و یه نفر دیگه روشو بر میگردون و نفردیگه دستشو میذاشت روی غذا های تقسیم شده ومی پرسید : اینو به کی بدم ؛اونیکه پشتش به غذاها بود؛می گفت بده به شریعتی و این جوری غذا تقسیم می شد .

اما هوای منو داشتن قبل از تقسیم بیشترین سهم رو به من میدادن و اما این مهمون بازی فقط یه هفته طول کشید و از هفته بعد مثل بقیه

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید