راوی احمد علی قورچی

صبح روز بعدساعت حدود ده صبح بود که سرو کله ی اعضا ئ صلیب سرخ جهانی پیدا شد البته ما اطلاعات چندانی راجع به انها نداشتیم فقط میدانستیم که انها وظیفه دارند با موافقت دولت عراق بعد از دیدن اسرای جدید وثبت نام در دفاتر مخصوص،زنده بودن ما را به ایران گزارش دهند ،برای اولین بار بود که آنها را میدیدیم هر چند امدن صلیب سرخ نویدی بود برای خانواده‌هایی که بعد از هر عملیات از همسر یا فرزندان خود در مورد شهید یا اسیر بودن انها اطلاعی نداشتنداماهمین نامه سفیدی که صلیب سرخ در اختیار اسرا قرار میداد تا فقط خبر اسارت خود را به ایران وخانواده ی خود برسانند،البته در والفجر مقدماتی در منطقه ی فکه شهید ومجروح زیاد داده بودیم واکثر خانواده ها نگران وضعیت همسر و فرزندان خویش بودند،از جمله برادران و خواهران من به طور نمونه یکی از برادران من برای پیگیری وضعیت من تا پادگان دو کوهه اندیمشک امده بودتا بلکه بتواند از دوستان وهمرزمانم ویا فرماندهان وقت خبری از من بگیرد هر کس چیزی میگفت یکی میگفت انانی که منطقه ماندن شهید شده اند دیگری میگفت من دیدم که به سختی مجروح شده بود وبا دیگر مجروهان در منطقه مانده که همین خبرهای ضدو نقیض باعث سردر گمی وپریشان حالی برادرم شد.بعداز دوسه روز نا امیدی مجددا به تهران باز میگردد وحتی دو سه بار هم عکس مرا در روزنامه های کیهان واطلاعات با مشخصات کامل چاپ تا شاید در بیمارستان ها ی کشور بستری شده باشم یا رزمنده ای از من اطلاعی داشته باشد،تا چند روزی به همین منوال گذشت تا یکی از روزها خبری از یکی از اقوام انهارا به آرامش دعوت میکند که جریان از این قرار است :
خدا رحمت کند پدرومادر واسیران خاک را،من حدود شانزده ساله بودم که نا باورانه نزدیکترین و عزیزترین یارو یاورم را از دست دادم .بله او مادرم بود ،که در بیست و چهارم ابانماه سال ۱۳۵۸در سن۴۲سالگی به رحمت ایزدی پیوست ومن ، بعد ازسه سال از مرگ او ،،اسیر شدم . مادرم به خواب یکی از اقوام امده ومیگوید به خانواده ام اطلاع دهید، که ناراحت و نگران احمد نباشند،احمد اسیر شده است (الله اکبر) بله دقیقا با همین مضمون .(روحش شاد) ،ان بنده ی خدا همان روز به محل کار برادرم تماس گرفته وجریان این خواب را به برادرم بازگو میکند و همین خواب باعث میشود تا حدود زیادی از ناراحتی و بیقراری های انها کاسته و ارامش خود را خفظ کنند و منتظر خبری یا نامه ای از عراق بودند . هر چند یکبار دیگر در اردوگاه سال چهارم یا پنجم اسارت بودم که در ان زمان بنده افتخار خدمتگزار ی به اسایشگاه خودمان را داشتم و ارشد اسایشگاه بودم که ارشدهای اسایشگاه ها از منتخبین خود اسرا بود و رابطی بودیم ما بین ارشد اردوگاه و نگهبانان عراقی . و بیشتر مشکلات و حساسیتها را باید ارشدها متحمل میشدند و جو اردوگاه را با مسائل پیش امده با مشورت بزرگان و پیشکسوتان اردوگاه و ارشدهای دیگر ارام و دور از تنش بوجود میاوردند بهر حال حسابی خسته و از مشکلات انجا بریده بودم و روح و روانم را ازرده خاطرو دیگر توانایی ادامه ان سختیها را نداشتم و درمانده و مستا صل شده بودم و در ان ایام هم نگهبانا ن عراقی چپ و راست از من ایراد واز دوستان هم اسارتی ام بهانه های بنی اسراییلی میگرفتند. بیخود و بیجهت‌ انها را کتک میزدند و زندگی اسارت را بر همه تلخ کرده بودند . بخداوند ی خدا قسم باری دگر مادرم در ان شرایط سخت و دشوارم به خوابم امد و با من در دل کرد و من هم مشکلات پیش امده و شکایت بعثیها را با اشک و گریه بازگو کردم و سرم را به سینه خود چسباند و هق هق گریه میکردم که از شدت گریه تمام سینه اش خیس شده بود و او هم ناخود اگاه گریه اش گرفته بود و مرا به صبر و ارامش و برد باری دعوت میکرد و جملاتی را بیان کردند که ارامش روح و روانم بود و همینطور که با شدت میگریستم از خواب پریدم و به این ماه عزیز رمضان قسم وقتی از خواب بیدار شدم اینقدر سبکبال و ارام شده بودم که انگار هیچ اتفاق خاصی برایم نیافتاده و تا مدتها ارام و شارژ شده بودم ….ودنیای اسارت را از نو اغاز کردم .
بگذریم و برگردیم به ادامه ماجرای خانواده و هلال احمر.
از
طرفی برادرم هر هفته دو ، سه بار به هلال احمر مراجعه مینماید تا شاید خبری از اسارت یا شهادت من کسب کند .
تا حدود یک یا دو ماه بعد خبر اسارت من از طرف هلال احمر ایران به خانواده ام اطلاع داده میشود و در این مرحله تعبیر و پازل خواب مادرم تکمیل میشود و دیگر مطمئن میشوند که اسیر هستم و برادرم و اعضای خانواده با تحلیل و تخیلاتی از خود که از همرزمانم شنیده بود در منطقه مجروحییت سختی داشتم و توانایی عقب نشینی را
نداشتم به همین دلیل ، هر بار هم که نامه دریافت میکردم مرا قسم میدادند که ایا از نظر جسمی سالم هستم یا به قطع عضوی مبتلا هستم .
ادامه دارد….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید