راوی: مرتضی تحسینی
آمپول ضد شورش
سالی یکبار عراقی ها توسط چند تزریقاتی ارتش عراق به اردوگاه می آمدند و آسایشگاه به آسایشگاه و به صورت ردیفی به اسرا واکسن می زدند. 1
بعد از آن بچه ها دچار تب شدید می شدند و چند روز به حالت نیمه جان می افتادند و از دردِ آن قادر به انجام فعالیت های روزمره نبودند. معمولاً واکسن را چند روز مانده به محرم می زدند و در ایام عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) دستمان را از شدت درد و ورم نمی توانستیم بالا ببریم و سینه بزنیم. بچه ها اسم آن را *آمپول ضد شورش* گذاشته بودند.
یکبار هم عراقی ها آمدند و برای انجام آزمایش از همه ی اسرا خون گرفتند. در میان ما فردی بود به نام اقای عاشور خروکی 2، عراقی ها سرنگ را به هر نقطه ی دستش فرو کردند از محل تزریق خون نیامد.
با تعجب و عصبانیت گفتند: چرا ازت خون نمیاد؟!
گفت: این بدن من، از هرجا دلتون میخواد خون بگیرید! وقتی نیست من چیکار کنم! من اصلا بدون خونم!
آنها هم وقتی نتوانستند از او خون بگیرند، رهایش کردند…
*پاورقي:*
1. اوایل اسارت به اسرا واکسن نمی زدند ولی مثل اینکه از طرف صلیب سرخ خواسته شده بود که به تمام اسرا واکسن زده شود.
2. عاشور خروکی [كريمي] از بچه های جنوب و فرد خیلی خوب و با صفایی بود. در آنجا با او همسایه بودیم و من ارتباط زیادی با او داشتم.
*ادامه دارد…*