خاطرات زنده یاد شهاب رضایی مفرد

داخل آسایشگاه نشسته بودیم و با دوستان صحبت می کردیم یک نفر وارد شد سلام کرد
از همان جلوی در دستش را بالا برده بود و مانند کسانی که به جمع کثیری که در حال عبور هستند دست تکان می داد و ما هم برای ادای احترام به او نیم خیز شدیم و برایش دست تکان دادیم و او با همین وضعیت تا وسط وسط آسایشگاه رفت بچه های آسایشگاه برایش دست تکان می دادند
به او گفتم :بسه دیگه :دیگه نمی خواد برای همه دست تکان بدی و ادای احترام کنی
وقتی متوجه تعجب و خنده ما نسبت به کاری که انجام داده بود شد وسط آسایشگاه ایستاد و گفت من برای کسی دست تکان ندادم حالت دست من همینطوره که شما می بینید
با شنیدن این حرف همگی از جا بلند شده و دورش حلقه زدیم اسمش گنجعلی بود و برای ما توضیح داد که استخوان دستش از چند جا شکسته َو گچ گرفته بودند چند ماه بعد وقتی گچ دست او را باز می کنند می بینند
که شکستگی دست جوش خورده اما خود دست خشک شده وبه آن حالت باقی مانده است
با گنجعلی رفتیم پیش دکتر مجید او را معاینه کرد و گفت این دست با فیزیو تراپی و ماساژ طولانی مدت خوب میشه اما ما اینجا این امکانات رو نداریم گفتم دکتر من کمکش می کنم
دکتر تعدادی پماد در اختیار من قرار داد و گفت گه این پمادها رو با روغن زیتون مخلوط کن و درمان را شروع کن

ادامه دارد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید