نویسنده : هاشم زمانزاده

🪳پس ازآموزش اسلحه بی نظیرو استراتژیکی هکلر وکخ Gewehr 3
نوبت به آموزش سلاح خفن دیگری
شد که درنیرو زمینی آمریکا به اون
موشک انداز نیم خودکار “ام ۴۷ ” می گفتن و مجهزبه یک موشک ضد تانک هدایت شونده بود.

🐅 آموزش نظامی مون تموم شد و شاد و خوشحال از آموزش و انواع سلاح های پیشرفته ایکه فرا گرفته بودیم . مغرورانه پا به خاک خونین
جبهه سرپل ذهاب در روستایی بین ارتفاعات ۱۱۰۰ و ۱۱۵۰ مستقر شدیم

🏕 روستایی زیبا با خونه های گلی
و سقفای چوبی و پوشالی که شده بود محل لونه پرستوها ونهری زلال از بین سلسله کوهها که شده بود محل لباس شستن و حمام رزمندها

🏕 روز اول ؛ تا بیایم به خودمون بجنبیم؛شب شد و وخت ؛ نگهبانی
فرمانده خط اومد
تو خونه خشتی که مشهدیا مستقر بودیم و گفت : شمع دزدا به گوش؛
قله ۱۱۰۰ ؛در اختیار شماها ؛حراست؛حفاظت؛تامین نیروش و پدافندش
از همین امشب !

بعدصورت شو برگردون به سمت در و با دست اشاره کرد:اینم اسلحه ها تون ! بلافاصله چند تا تفنگ قراضه
کلاش ؛ بهمون تحویل دادند

🍃از جا پریدم ؛ باصدای بلند گفتم
اینا که کلاش چوغوک زنه؛ داداش
ما که از اینا آموزش ندیدیم ! ما از

که نگذاشت ادامه بدم وپرسید:شما
چی آموزش دیدید؟صدامو تو گلوم
چرخوندمو و گفتم : والا داداش: ما
اسلحه Gewehr 3 وتوپ ام ۴۷ رو
یاد درم ! باتعجب از مسئول اسلحه خونه که همراهش بود پرسید : ای چی میگه ؟ جواب داد:حاجی جون
همون ژ۳ خودمونه و اون یکی هم
دراگون عهد قاجار و رضاخان قلدره

روشو برگردوند طرف منو و بالهجه مشهدی گفت :ببین مشدی کفتر باز؛ اینجه قله ۱۱۰۰ ؛ مویم بچه تیرونوم (تهرون) باش تا صبح دولتت بدمد

ورفت بطرف در خروجی؛ با صدای بلند گفتم : ببین حاجی ؛ مویم بچه سعدآباد مشدوم ؛ بگرد تا بگردیم

🌺یه روزم نوبت صبح دولت مایه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید