راوی : مجید شایان

آن شب بعد از شام که کتلت بود و سوپ برای دوستان از اردوگاه عنبر و دکتر مجید جلالوند و عراقی ها و سرگرد محمودی و قوانین آن ها گفتم و برادر اسکندر و جوادی را کاملا توجیه کردیم و با ایشان مصافحه نمودیم . صبح ۲۸ آذر ۱۳۶۱ بعد از صبحانه ساعت ۱۰ صبح آمبولانس به دنبال رسول اسکندر و علی جوادی آمد و ایشان را به اردوگاه عنبر (شماره ۸ عراق) بردند، ساعت ۱۱ همان روز اسیری از فیروز آباد فارس به نام رستم را که ۸ گلوله از فاصله نزدیک به سر او تیراندازی کرده بودند ، نزد ما آوردند، خیلی ناله می کرد و سرم به او وصل نموده و اصلا شرایط غذا خوردن نداشت، در ناله هایش یا صاحب الزمان را مرتب تکرار می کرد. و با آمپول های مسکن ایشان را به خواب وادار می نمودند

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید