راوی : مجید شایان

پس از تفتیش وارد حیاط ۲۰۰ متر مربعی بیمارستان شدم که اطراف حیاط شامل سرویس های بهداشتی و محل نگهداری مجروحین عراقی و اتاق مجروحین عراقی و اتاق مجروحین حزب الدعوه عراق ( مخالفین صدام) و سوله افراد دیوانه( که تعدادی از آن ها برای فرار از جبهه جنگ خود را به دیوانگی زده بودند) و تعدادشان ۲۷ نفر بود.که شدید ترین شکنجه ها را برای مجنونین خود به کار می بردند. در کنار اتاق حزب الدعوه ؛ اتاق اسیران ایرانی بود : که پنج تخت بیمارستانی با ۴ اسیر ایرانی به نام های علی سلگی از نهاوند و مجتبی بیک محمدی از تهران عبدالمطلب رشیدی از شیراز و علی جوادی از همدان قرار داشتند . قفل در اتاق را باز کردند و مرا با دو عصای زیر بغل به داخل هل دادند و دوباره در اتاق را قفل نمودند. اتاقی بود نمور و مرطوب که یک پنجره با میله های فلزی داشت خدمت دوستان اسیر ایرانی سلام نمودم و خود را معرفی نمودم وگفتم اعزامی از اصفهان هستم ، دوستان هم خود را معرفی نموده و به من گفتند ما فکر کردیم عراقی ها ستون پنجم برایمان فرستاده اند .من هم لبخندی زدم و گفتم: احسنت به این سادگی نباید به افراد اعتماد کرد و روی تخت خالی کنار در دراز کشیدم و عصا ها را کنار تختم گذاشتم. آن شب شام سوپ جو آوردند که بسیار بی مزه بود .

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید