راوی:حسین رحیمی

اسرای افسر نیز سرویس بهداشتی نداشتند. به هر نفر سه عدد پتو می دادند. یک پتو را به عنوان تشک می انداختیم، یک پتو را روی خود و دیگری را زیر سر به عنوان بالشت قرار می دادیم. غذایی که می دادند خیلی افتضاح بود. آشپزها از بچه های خودی بودند ولی ناظری که مواد اولیه پخت و پز را جور می کرد عراقی بود.
به هر نفر بین ۷تا ۹ قاشق برنج می رسید. صبحانه آش بود. مقداری برنج را داخل آب می ریختند و اندکی زردچوبه اضافه می کردند و می پختند. این مثلا آش بود. نانی هم که می دادند نان های کوچک ساندویچی بود. خمیر نان ها را در می آوردیم و پشت پنجره می گذاشتیم تا خشک شود. در حکم آجیل درجه یک بود. شب ها زیر دندان قرچ قرچ می کرد. همین را هم عراقی ها به ما نمی دیدند و اگر می فهمیدند ، می گرفتند. ناراحت می شدیم که چه سرمایه بزرگی را از دست دادیم . عراقی ها می گفتند شما با این کار می خواهید به صلیب سرخ بفهمانید که غذا به شما نمی دهیم. هفته ای یکبار هم برای ناهار مرغ پخته می دادند که سهم هر نفر خیلی کم بود و بچه ها سهم خود را به ضعیف ترها و مجروحان می دادند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید