راوی : سیدمحمد میر مسیب

بلاخره شب عملیات فرارسید و من تک تیرانداز بودم سوار ماشینها شدیم و به طرف منطقه حرکت کردیم به جایی رسیدیم که باید پیاده میشدیم و دوباره همه را جمع کردند من در تیپ قمر بنی هاشم بودم چند تیپ دیگر هم شرکت داشتند و فرمانده امد با یک موتور ودسته موتور را گرفت و گفت ما هم اکنون در روی دسته موتور قرار داریم و مقداری که رفتیم به رود خانه میرسیم کسی حق تیراندازی ندارد تیربار عراق ان طرف دسته موتور قرار دارد باید اول خاموش شود بعد حمله اغاز شود همه متوجه شدند همه گفتند بله و مقداری که حرکت کردیم به رود خانه رسیدیم عراقیها که متوجه حضور ما شده بودند باتیر بار شروع کردند به تیراندازی وما هم رفتیم در کف رودخانه و انقدر شلیک کردیم که تیربار خاموش شد و از رودخانه بالا رفتیم و انشب تانک بود که منفجر می شد یاد دارم یک ماشین اتش گرفته بود و منور بود که از داخل ان به هوا میرفت و منفجر می شد و انگار جشن عروسی بود منور های رنگارنگ وقتی از کنار ان گذشتیم در تاریکی متوجه شدیم یک ماشین از روبرو به طرف ما می اید بچه ها هرچه ایست دادن متوقف نشد ما هم ازدوطرف کوچه باز کردیم ووقتی ماشین که یک جیپ عراقی بود از وسط مارد شد یک ارپی جی زن اورا هدف قرار داد و به اخرین نیرو که رسید ارپی جی شلیک شد و کاملا منهدم شد که وقتی رسیدم بالا سر جیپ یک نفر زنده بود که در شب حق اسیر گرفتن ان هم در حین عملیات نداشتیم و یه بچه ها اورا خلاص کرد و به ادامه عملیات پر داختیم و همینطور که درگیر عملیات بودیم ما ده نفر باهم بودم که وقتی صبح شد متوجه شدیم از نیروها جدا شده ایم ‌وهیچ کس راه را نمی داند درواقع گم شده بودیم وبه هر طرفی می رفتیم تا به رودخانه ای رسیدیم وباکف رود خانه بدون رهنما جلو میرفتم تا اینکه شخصی را زخمی پیدا کردیم و ان راه را بخوبی می دانست چون از فرماند هان ما بود که از قسمت ران بشدت زخمی شده بود و چون خون زیادی ازان رفته بود بهوش می امد و بیهوش می شد ما اورا برداشته به راهمان ا دامه دادیم تا اینکه…‌‌.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید