راوی : مجید شایان

همانطور که دوستان تذکر فرمودند: روز ۵ دی ماه ۱۳۶۱ ( مطابق با ۱۰ ربیع الاول) دوباره مرا تشنه و گرسنه به بیمارستان اصلی الرشید همراه ماجد بردند. و دوباره تا ساعت ۱۳/۳۰ دقیقه پشت اتاق عمل منتظر ماندیم. دکتر بالاخره بیرون آمد و به ماجد گفت: این کیست؟ ماجد گفت: اسیر ایرانی است، دکتر فریاد زد : با این همه مجروح عراقی ؛ اسیر ایرانی عمل نمی کنم، برش گردانید، دوباره گرسنه به اتاقمان برگشتم وتا ساعت ۸ شب چند لیوان آب خوردم، و بعداز شام برای دوستان تعریف کردم که بسیاری از عراقی ها در عملیات های محرم زخمی شده اند که مرا عمل نمی کنند، برادر رستم فیروزی هم هنگام راه رفتن سرش گیج می رفت به همین خاطر دکتر او را از راه رفتن منع کرد و گفت: حق نداری تا خوب شدن بخیه های سرت قدم بزنی، به دوستان گفتم: ۲ روز دیگر هفته وحدت و تولد پیامبر (ص) شروع می شود، آیا برنامه ای برای شادی این روزها دارید؟ برادر مظلوم گفت: چند تا مولودی بلدم که در این ایام می خوانم و با هم دست می زنیم و شادی می نماییم .
ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید