راوی : محمد حسن کافی

در هفتم مهر سال 1362 عراقی ها برای اولین بار یک عکس سیاه و سفید از اسرای اردوگاه گرفتند افراد هرآسایشگاه به گروههای چهار نفره تقسیم شدند قرار شد لباس تمیز و مرتب بپوشیم دونفر روی چهارپایه بنشینند و دو نفر هم در طرفین بصورت ایستاده قرار گیرند اولین عکس را من با سه نفر از برادران آسایشگاه هفده گرفتم برادر حسین تاجزاد ( از تهران ) وحیدر بساوند ( از مهران ) و مرحوم علی افسرده ( از کرج ) افرادی بودند که من اولین عکس را با آنها گرفتم پس از مدتی به هرنفر ازما یک نسخه از عکس داده شد تا در اولین نوبت صلیب سرخ آن را به همراه نامه برای خانواده هایمان ارسال کنیم افرادی که قطع عضو شده بودند ونمی خواستند که خانواده از وضعیت ایشان با خبرباشند طوری می ایستادند که قطعی عضو آنها پیدا نباشد در گروه ما برادر حیدر بساوند همین وضعیت را داشت تعمدا” ایستاده عکس انداخت و طوری ایستاد که قطع بودن پایش در عکس دیده نشود.
سال اول اسارت و پس از وارد شدن به آسایشگاه هفده از اسرای قدیمی شنیدیم که در لباس اسرای اردوگاه شپش وجود دارد و چون آب گرم برای حمام وجود نداشت و شاید هر یک ماه آن هم با وقت بسیار محدود نوبت آب گرم به افراد آسایشگاه می رسید از طرفی اکثر اسرای جدید مجروح بودند و ماهها بر روی تخت بیمارستان و در حالی که آتل در پا داشتند بدون تحرک مانده بودند و هنوز زخمهای جراحتها التیام کامل پیدا نکرده بود وجود شپش در لباس یا بدن افراد دور از انتظار نبود در آسایشگاه هفده در کنار عباس کربلایی ( ارشد خارجی ) ، برادر حسین تاجزاد با مشورت بزرگان آسایشگاه نقش ارشد داخلی را ایفاء می کرد برادرتاجزاد از بچه های تهران بود که درعملیات والفجر مقدماتی مجروح و اسیر شده بود و به جهت اخلاق خوش و اطلاعات خوب و به خصوص به جهت خط خوش و زیبایش مورد اقبال و علاقه عموم برادران آسایشگاه بود در یکی از شبهای اواخر پاییز یا اوایل زمستان سال 1362 که هوا هم سرد شده بود برادر حسین تاجزاد و برادر عباس کربلایی اعلام کردند که امشب ساعت فلان تفتیش لباس داریم و در ساعت مقرر قرار شد همه افراد آسایشگاه لباسهای خود درآورند و خود را با پتو بپوشانند و شروع به جستجوی شپش در لباس زیر و بدن خود کنند من که تا آن زمان شپش ندیده بودم به همراه همه افراد و در کنار علی آقا بخشی زاده شروع به تفتیش لباسهای خود کردم ناگهان متوجه شدم که یک چیز سیاه رنگ کوچک درحال تکان خوردن در زیرپیراهن من می باشد شپش معمولا” وقتی وارد بدن یا لباس کسی شد درقسمتهای گرم بدن مثل زیر بغل و لای پاها بسر می برد با صدای آهسته و برای اینکه نزد سایرین لو نروم ازعلی آقا بخشی زاده پرسیدم آیا این جانور همان شپش است ؟ علی آقا هم که از من با تجربه تر بود با دیدن شپش آن را شناسایی کرد وبرای اولین بار درطول عمرم چشمانم به جمال شپش روشن شد پس ازجستجوی بیشتر متوجه شدم با اجازه شما پلیوری که به تن داشتم مملو از شپش است علی آقا پیشنهاد داد که صدایش را نیاورم و آهسته یک پلاستیک جور کردیم و پلیور را در آن انداختم و در پلاستیک را محکم بستم تا فردا بیرون از آسایشگاه حساب شپشها را برسم آن شب خیلی از دوستان آسایشگاه متوجه شدند که تقریبا” با شپشها در حال زندگی هستیم شپش را هم هر چه فشار بدهی نمی میرد تنها راه کشتن شپش این است که آن را بین دو ناخن انگشت قرار داده و با فشار دادن بین دو ناخن ترکیده شود معمولا” هم پس از ترکیدن خونی که از بدن شما تناول کرده بیرون می جهد و ناخن شما را آلوده می کند به هرحال فردای آن روز به هر زحمتی بود مقداری آب جوش تهیه کردم و پلیور را در آن گذاشتم تا خیس بخورد و سپس پلیور را به قصد کشت شستم بعد تا چند روز آن را در آفتاب پهن کردم و پس از چند بار شستن و اطمینان از نظافت کامل مجددا” از آن استفاده کردم پس از این واقعه طبق توصیه افراد با تجربه سعی می کردیم با امکانات محدودی که داشتیم حتی با آب سرد هم شده بیشتر حمام برویم و لباسها را بیشتر بررسی کنیم البته در سالهای بعد به جهت التیام زخم مجروحین و آموزشهای عمومی افراد با تجربه و بهتر شدن وضعیت بهداشتی تقریبا” دیگر مشکل شپش حل شد و من خود تا پایان اسارت دیگر با این مشکل مواجه نشدم.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید