راوی : هاشم زمانزاده

۲۴ مهر سال ۶۰ ؛ ساعت دو نیم شب بود که توپخانه عراقیا شروع کردن به آتیش ریختن روی سر و کله مون جهنمی از آتش سوزان گلوله برامون درست کردن و پشت سر این جهنم؛
درساعت ۴صبح حمله ای همه جانبه با زرهی وپیاده به طرف خاک کشور شروع کردن؛ مردان روح الله ؛مردان خدا؛ مردان این مرز و بوم جانانه تا ساعت ده صبح جنگیدندو مقاومت کردند؛ فرمانده که سر و صورتش با گرد وخاک وغبار گلوله هاسیاه شده بود؛ باصدای بلند فریاد زد:بالای تپه با تمام امکانات وتیربار وموشک تاو بالای تپه؛شروع کردیم باتمام قدرت به آتش و حمایت از نیروهای زمینی زدیم و زدیم و زدیم تا هر چه گلوله داشتیم ؛ تموم شد و اما غیرت مان تمام نشد ؛ و نهایت کار این گروهان ۱۳۰ نفری فقط ده نفر برگشتند و ۹۶ نفر شهید و ۳۶ نفر اسیر شدند و من یکی از اون ۳۶ نفر بودم.

دست و بال مون رو باسیم بستند و انداختندمون تویکی ازسنگرای خود مون ؛فکر و خیالای زیادی اومد توی کله مون؛اما لحظاتی بعدآرامش بعد از طوفان توپخانه ها شکسته شد و توپخانه ایران شروع کردبه آتش بار دراین لحظات فقط به فکر یه چیز بودیم ؛ فرار از آتش توپخانه ایران برای رهایی از تلف شدن ؛ که……..

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید