نویسنده هاشم زمانزاده

بعضی روزها تک و توک مجروح از تو جبهه ها که اسیر شده بودن؛ میاوردن عنبر؛بعد از اومدن رئیس تموز به عنبر اینجا شده بود؛ هم یک مرکز درمانی پشتیبان هم خط اول درمان واسه ی بیمارستان تموز ؛

بزرگواری اسرا هیچ پایانی نداشت و هیچ وقت بیمارستان رو با مشکلاتش تنها نذاشتن هرموقعکه نیاز به نیروی کمکی بود ٫ بچه ها میومدن کمک و بعد ازسبک شدن کار به آسایشگاهاشون برمیگشتن ٫ مثل همین آقا محمود آسیابی که پس از دو ماه که کارامون سبک شد به قاطع برگشت ٫ یا دوستان دیگه هر کدوم درمقطعی کمک حال مجروحها بودن

بزرگوارانی همچون ؛ بشیر هادی نسب حمیدبایرامی؛ جلیل مطوری ؛ سراوانی فرامرز نعمتی؛ و آقا خنحری و درودی که هر دو خودشون ازمجروحین بودند

اما گویا من و فرج و افراسیابی ؛ باید در اونجا موندگار باشیم و خادم ؛

⛑ عراقیا به اندازه ای به بیمارستان آذوقه میدادن که مجروحها فقط بتونن یه نفسی بکشن و مابقی رو بی خیال بودن؛ اما با فعالیتهای خیرخواهانه ی دکتر مجید وافسرای غیور ایرانی؛ اونا هم تنهامون نذاشتن و با کمکهای مالی شون می تونستیم مجروحا رو از آب و
گل در بیاریم.

روز و شب و گردش ایام ؛ مثل اینکه با ما همساز نبودن؛ به کندی میگذشت تا اینکه مردی دیگر از تبار ایران پا به عرصه عنبر گذاشت.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید