نویسنده : هاشم زمانزاده

سرباز کلاه قرمزی اومد جلوتر و دست شو برد به طرف اسلحه اش ؛ با خودم گفتم ؛اینکه تفنگش باارتش فرق میکنه توی همین هول و ولا بودم که صدای رگباری شیشه جلوی آمبولانس رو مثل صافی پلویی ؛ سولاخ سولاخ کرد

بله؛ درست حدس زدین ؛ او یه سرباز ارتش عراق بود ؛ تازه متوجه شديم راه رو كماندوهای ارتش عراق بستن تو همون لحظه؛اصابت یه گلوله ۱۰۶ آمبولانس رو ؛ مثل یه گهواره اینور
و اونور کشوند

شیشه ماشین هزار تیکه شد و به همراه ترکشای توپ و گلوله؛ چشم و صورت منو نشونه رفت و دو تا چشمام دیگه جايی رونمـیديـد؛ یه ترکش ام خورده بود توی شکم من
راننده که خدمتش تمام شده بود ولی هنوز كارت پايان خدمت نگرفته بود ازناحيـه فـك مـورداصابت قرارگرفت

یکی از پزشـكياران به نام ظفرجویان هم حسابی مجـروح شده بود و تنها كسیکه سالم مونده بود همون جوان رعنای پرتلاش و پر جنب و جوش بود که از تکنسین های پر تلاش اتاق
عمل بیمارستان نیروی دریایی بود که همه صداش میزدن ؛ آقا…………..

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید