راوی : مجید شایان

بعد از صبحانه ساعت ۸/۳۰ وزنه هایی را که سید صلاح گفته بود برای مجتبی بیک محمدی آوردند و گفتند: در ابتدا کمی درد دارد ولی آرام آرام به آن عادت می کنی ، وزنه ها که حدودا ۲ کیلو بود به وزنه های ایشان اضافه شد و آقا مجتبی اشکش در آمد ولی آن روز را تحمل کرد . صبح روز ۲۳ آذر ۱۳۶۱ بعداز نماز صبح حسین مظلوم برایمان قران خواند چون سیمهای دندانش را در آورده بودند و ذکر مصیبتی از سیدالشهداء هم برایمان خواند ، ایشان صدای لطیفی داشت و خوب مداحی می کرد ، صبح ساعت ۷/۳۰ در اتاق باز شد ولی سربازان دیوانه بیرون نیامدند ، کنار در اتاق حزب الدعوه آمدم که احوالپرسی کنم ، دیدم ۲ نگهبان عراقی جلو اتاقشان ایستاده ، سلام کردم: در جواب یکی از آن نگهبانان گفت: امشی ، لا تهچی = برو ، صحبت نکن و ۲ فرد حزب الدعوه را با ویلچر در حالی که پتویی به طور کامل رویشان کشیده بودند به بیمارستان اصلی بردند.

اادامه دارد …

روح شهید امید علی صالحی شاد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید