نویسنده : هاشم زمانزاده

ددمنشی را در حد اعلا به نمایش گذاشتند

«إِنْ هُمْ إِلَّا كَٱلْأَنْعَٰمِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»

هیچکدام از ما از الطاف سیدالرئیس بی بهره نماندیم ؛ بعد از ۴۸ ساعت رعب و وحشت و شکنجه ؛ ما را به منطقه جنگی برگرداندند ؛ چرا ؟؟!! نمیدانیم ؛ اما بعد از لحظه ای علت نمایان شد

«« تبلیغات »» علیه جمهوری اسلامی

خانمی خبرنگار با پوششی غیر اصولی ؛ گویا فارسی هم بلد بود با چند نفر بهمراه دوربین فیلمبرداری برای تهیه گزارش به دور و ور ما شروع به تهیه کزارش کردند؛ مخصوصا چند بار به سراغ اسماعیل رفتند تا از ربش پشم او از نمای نزدیک فیلم بکیرند اما موفق نشد

به سراغ ما آمدند تا از مظلومیت صورتهای بدون ریش ما گزارش بکیرند اما موفق نشد
صورتها و چشمهایمان را به زمین میدوختیم

در یک لحظه خم شد که از صورتم یک نمای تبلیغی زیبا بکیرد و کاملا خم شد که ناگهان از پشت سرش ؛ که به طرف اسماعیل بود با لگد چنان به باسنش نواخته شد که با کله به روی بچه ها افتاد و دوربینش به روی زمین ولو شد.
عراقیها که نقشه خود را نقش بر آب دیدند چون درنده گان وحشی به جان ما افتادند و با ضربه های پوتین سر و صورت و تنمان را له کردند؛ از شدت ضربات عیدی هم به فریاد آمده بود؛ اسماعیل را بروی دست بلند کردند و محکم به روی زمین می کوباندند.

یک آیفا آوردند و سوارمان کردند به طرف بصره ؛ چشمتان روز بد نبیند ؛ سنگ و کلوخ و چوب و ناسزایی بود که از جانب مردم نثار جانهای مجروح مان شد
البته بودند انسانهایی که آب و نان برای اسرا به صدقه آورده بوذند.

وارد پادگانی در بغداد شدیم و ما را داخل سوله ای کردند. نشستیم تا نفسی تازه کنیم که ناگهان آژیر حمله هوایی به صدا در آمد ؛

تا آن لحظه از زیر شکنجه های دشمن زنده بیرون آمذه بودیم ؛خدایا حالا چیکار کنیم ؛ همه به سنکر و پناهگاه رفتند و ما ولو در زیر بمب ها و راکتهای هواپیماهای ایرانی

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید