نویسنده : هاشم زمانزاده
☠ نقشه مرموز دشمن به قول معروف گرفت
و گرنه ؛ تو اردوگاه ؛ چطوری و چه کسی خبر داشت ؛ فلانی باطری داره اونم کسیکه مهر جاسوسی به وسط پیشونیش نقش بسته و این خبر پخش نشده بود مکر اینکه تکی بود که دشمن زده بود و نیروهای خودی نتونستن پاتک بزنن و اینطور دشمن غالب شد و اینجور به رادیو نه یک قدم بلکه صد قدم نزدیک شد
خبر به دکتر مجید رسید که مشکل باطری حل شد و با هماهنکی ایشون رادیو به بیمارستان برگشت داده شد واونو توی یه قوطی پودر لباسشویی مخفی کردیم ؛حالا این قوطی روکجا مخفی کنیم؛گیج و واج مونده بودیم که چشمم به ته بیمارستان رسید ؛ بله پیدا کردم؛تخت برادرمون که فلج بود 🤓 جناب صبوری 🥸
به دو دلیل اون مکان رو ؛ واسه محل مخفی کردن رادیو انتخاب کردیم ؛
اول : عراقیا اصلا به فکرشون نمیرسه که یه بیمار فلج وضایعه نخاعی درامر مخفی کردن رادیو دست داشته باشه
دوم : ته بیمارستان و زیر تخت جناب صبوری محل وسایل اضافه و انباری بیمارستانه و اصلا شک نمیکنن که….
خلاصه قوطی تاید رو با رادیو لابلای آشغال ماشغالا گذاشتیم و°خوشحال° و دقیقا به همان دو دلیل محمودی و سربازا شبی که برای تفتیش اومدن مستقیم رفتن به سراغ همون مکان!
از همون نقطه ؛ به جبهه ما نفوذ کردن
🧐😙😇😋😚🤨
و ما هم بر میگردیم به قسمت ۳۸ از داستان درمانگران عنبر ؛ که عراقیا وارد بیمارستان شدن واسه تفتیش و برای بهتر متوجه شدن ادامه داستان اون قسمت ۳۸ رو مجدد بخونید
ادامه دارد …