راوی:حسین رحیمی
وقتی عراقی ها در عملیاتی چه پیروز می شدند یا شکست می خوردند برای به هم ریختن اعصاب ما با استفاده از سیستم صوتی که در اختیار داشتند انواع ترانه های عربی و فارسی زمان طاغوت را با بلند ترین درجه صدا پخش می کردند. درب های آسایشگاه را باز نمی کردند یا با تاخیر باز می کردند.به هر صورت دنبال بهانه برای اذیت کردن بچه ها می گشتند. مقدار غذا را کم می کردند. تلویزیون هم به آسایشگاه می آوردند و چیزهای ناجور پخش می کردند. ما را مجبور می کردند نگاه کنیم، سر را پایین می انداختیم و نگاه نمی کردیم. بچه ها یکبار تلویزیون را شکستند و عراقی ها دیگر نیاوردند. حزب بعث خود را نژاد برتر می دانست و به ما عجم آتش پرست اطلاق می کردند. صدام را رهبر جهان عرب می دانستند. حدود دو ماهی که در بیمارستان العماره بودم و در برخوردی که با مردم عادی داشتم قضیه عکس بود و آنها تحت تاثیر انقلاب و رهبر ما بودند. خداوند در این موارد ما را مورد لطف و مرحمت قرار می داد و وسیله ای بیش نبودیم. سال ۵۹ در منطقه دارخوین خطی به نام خط شیر درست کرده و راه نفوذ عراق از آبادان به سمت اهواز را بسته بودیم. این خط را بچه های اصفهان با همکاری شهید خرازی پس از بازگشت از کردستان به وجود آورده بودند. آن زمان بنی صدر ريیس جمهور و در راس کار بود و هیچ امکانات نظامی در اختیار قرار نمی داد. تجهیزاتی که لازم داشتیم مجبور بودیم از ارتش بدست بیاوریم. چاره ای نبود. بعد از مدتی که ادوات لازم جمع آوری می شد می گفتیم امشب بر سر عراقی ها آتش می ریزیم. با خمپاره و آر پی جی چند دقیقه ای با عراقی ها درگیر می شدیم.
ادامه دارد…
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت شصتم
روایت از جبهه تا عنبر : قسمت نود و سوم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت هفتاد و دو
question_answer0
مسافران عنبر : قسمت پانزدهم
question_answer0
بیمارستان الرشید بغداد : قسمت بیست و هفتم
question_answer0
خاطرات اسارت : قسمت هشتم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت پنجاه و سه
question_answer0
ورود به جبهه : قسمت پانزدهم
question_answer0
درمانگران عنبر : قسمت اول
question_answer0
خوب بد زشت در عنبر: قسمت شستم
question_answer0
خاطرات اسارت : قسمت دوم
question_answer0