راوی : محمد. حسن کافی

مقداری غذا و نان و آب برای اسرا آوردند اما من به جهت مجروحیت از ناحیه فک و صورت قادر به خوردن و آشامیدن نبودم پس ازملاحظه این وضعیت سرم به من وصل کردند تشنگی و گرسنگی و ضعف مفرط ناشی از خونریزی و درد شدید محل جراحت و سختی راه العماره به بغداد و سپس رمادیه همگی دست به دست هم داده و حتی خواب را بر ما دشوار کرده بود در زمان پانسمان فک و صورتم تا مدتها خرده های استخوان فک و دندانها از محل جراحتم بیرون می آمد علاوه بر فک و صورت و دندان ، چون تیر به رگ عصب و رگ سیاتیک پایم اصابت کرده بود بسیار درد می کرد هنگامی که کسی از جلوی من عبور می کردند بدون اینکه تماسی با من داشته باشد ، عصب پا تحریک می شد و شروع به درد می کرد و این وضع تا مدتها و البته با شدت کمتری تا سالها ادامه داشت هنگامی که به ناگاه صدای بلندی بگوشم می رسید و یا صدای عبور هواپیما از آسمان را می شنیدم این صداها باعث تحریک عصب و درد پا می شد. یکی از مشکلاتی که در آن سالن باصطلاح بیمارستان تموزبا آن مواجه بودیم این بود که نمی توانستیم مطالب خود را به عراقیها و بخصوص پزشک انتقال دهیم در بین اسرای ایرانی یکی از برادران عرب زبان خوزستانی به نام عاشور خروکی حضور داشت که درهمین عملیات خودمان از ناحیه کتف و دست مجروح و اسیرشده بود و تا زمانی که او را از بیمارستان نبرده بودند بعنوان مترجم ، سخنان ما را به عراقی ها منتقل می کرد مشکل من دو چندان بود چون به جهت شکستگی فک قادر به تکلم نبودم حتی نمی توانستم مقصود خود را به همبندان ایرانی خود هم انتقال دهم و فقط به سختی مطلب خود را با ایماء و اشاره به دیگران می رساندم.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید